سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حقوق و تکالیف زن از دیدگاه اسلام (استقلال مالی، اطاعت از شوهر)

مرتضی محمّدی

 

چکیده:

زن و شوهر با قرارداد ازدواج، حقوق و تکالیف مختلفی نسبت به یکدیگر پیدا می‏کنند. در حقوق اسلام و ایران اصل استقلال مالی زوجین مبنای روابط مالی زوجین است و هر یک از زن و شوهر در اکتساب و تصرّف اموال خود استقلال کامل دارند. امّا در حقوق کشورهای غربی از جمله فرانسه، در رژیم اشتراک اموال، مرد به عنوان رئیس اشتراک، اداره اموال مشترک زوجین را در اختیار دارد و در رژیم جدایی مطلقِ اموال نیز مطابق فرض قانونی، حق تصرف در اموال زن را دارد مگر اینکه زن صریحا آن را رد نماید. از طرف دیگر تأمین هزینه خانواده در حقوق اسلام تعهدی یک جانبه است و زن در این زمینه هیچ تکلیفی ندارد ولی در حقوق فرانسه یک تعهد دو جانبه است و زن نیز مکلف به تأمین آن است.
ریاست شوهر بر خانواده با عنایت به ضرورت وجود مدیر و سرپرست در هر تشکّل و جامعه‏ای، یک ریاست اداری است نه استبدادی و هرگز زن، ملزم به اطاعت از مرد در امور شخصی او نیست.
هدف اساسی این مقاله، بررسی تطبیقی میان حقوق اسلام و حقوق فرانسه و تبیین برجستگیهای قوانین اسلام در این زمینه است.
یکی از مسائلی که به عنوان تبعیض بین زن و مرد عنوان گردیده، روابط حقوقی میان زن و شوهر است. برخی در این باره ابراز داشته‏ اند که بسیاری از قوانین فقهی بین زن و مرد تبعیض قائل شده است. و ضرورت دارد ایران هم به کنوانسیون بین‏المللی حقوق زنان که خواهان تساوی همه جانبه زن و مرد است بپیوندد.1
برای روشن شدن زوایای مختلف این بحث، روابط زن و شوهر را در مسائل مالی و مسائل غیر مالی آنها (مسأله ریاست شوهر در خانواده) در دو گفتار مطرح خواهیم کرد.

گفتار اول: روابط مالی زن و شوهر

در این گفتار پس از توضیح برخی مفاهیم، اختیارات زن و شوهر را در مسائل مالی و چگونگی تأمین هزینه خانواده بیان خواهیم نمود.

الف) تبیین برخی مفاهیم

حقوق کشورهای مختلف در باره ارتباط مالی زن و شوهر دو نوع نظام مالی مهم دارد که حدود اختیارات هر یک از زوجین در تصرّف و بهره‏برداری از اموال و حقوق و تکالیف آنها را برای تأمین هزینه زندگی تعیین می‏کند که به طور اجمال به معرفی آن دو می‏پردازیم.

1- رژیم استقلال مالی (جدایی اموال)

استقلال مالی زوجین عبارت است از این که زن و شوهر پس از ازدواج (در دوران زندگی زناشویی) از دو دارایی ممتاز و جدا از هم برخوردارند. اموال زن و مرد دارایی مشترکی را تشکیل نمی‏دهند و زن پس از عقد نکاح در اداره، تنظیم و تصرّف اموال و دارایی‏های سابق یا اموال مکتسبه در دوران زناشویی استقلال کامل دارد و می‏تواند هر گونه عمل مادی و حقوقی را نسبت به آنها انجام دهد. ریاست شوهر بر خانواده، هیچ گونه اختیاری در اموال زوجه، برای او به وجود نمی‏آورد. حقوق ایران و بسیاری از کشورهای اسلامی، این رژیم را به عنوان تنها رژیم حاکم بر روابط مالی زوجین پذیرفته‏اند. در حقوق کشورهای اروپایی؛ همانند فرانسه، سوییس و آلمان نیز به عنوان یکی از مدلهای قرارداد مالی نکاح با نام رژیم جدایی اموال پذیرفته شده است.

2- رژیم اشتراک در اموال

در این رژیم، دارایی زن و شوهر پس از ازدواج یک دارایی مشترک را تشکیل می‏دهد. شمول این اموال مشترک نسبت به اموال منقول و غیر منقول و دارایی قبل از ازدواج و پس از آن، با توجه به مدلهای مختلف رژیم اشتراک مالی که در حقوق بسیاری از کشورهای اروپایی وجود دارد متفاوت خواهد بود؛ امّا در غالب آنها مرد، اداره، تنظیم و تصرّف در این اموال (اموال مشترک) را بر عهده دارد و یا لااقل اختیارات مرد گسترده‏تر از اختیارات زن می‏باشد. این رژیم هم در سیستم حقوقی رومی ـ ژرمنی؛ مانند فرانسه و آلمان و هم در سیستم حقوقی کامن‏لا؛ مثل انگلستان وجود دارد.

ب) اختیارات زن و شوهر در مسائل مالی

اصل استقلال مالی زوجین و حق اداره و تصرّف آنها بر اموالشان از اصول مسلّم فقه شیعه است و هیچ تردید و اختلافی در آن وجود ندارد. قانون مدنی هم در ماده 11182خود آن را پذیرفته است و مطابق آن:
ی‏صخش ل‏اوما رد دناوتی‏م و دراد ل‏ماک ی‏دازآ و ل‏لاقتسا ،ی‏داصتقا و ی‏لام ل‏ئاسم رد ن‏ز« ن‏آ ه‏ک ن‏یا زا م‏عا .دشاب م‏زلا رهوش ت‏قفاوم ه‏ک ن‏آ ن‏ودب ؛دیامن ی‏فرصت و ل‏خد ه‏نوگ ره دوخ 3».ن‏آ زا دعب ای و دشاب ه‏دمآ ت‏سد ه‏ب ج‏اودزا زا ل‏بق ل‏اوما
برای اثبات این اصل در فقه شیعه، به دو دلیل از منابع فقهی می‏توان استناد نمود.
1ـ آیه «للرجال نصیب ممّا اکتسبوا و للنساء نصیب ممّا اکتسبن»4
یعنی: مردان را از آنچه کسب می‏کنند و نیز زنان را از آنچه به دست می‏آورند بهره‏ای است.
کلمه اکتساب به معنی به دست آوردن است امّا فرقی که راغب اصفهانی بین معنای کسب و اکتساب متذکر می‏شود بسیار قابل توجه و دلیل بر مدعاست؛ وی می‏گوید: کلمه اکتساب در به دست آوردن فایده‏ای استعمال می‏شود که انسان می‏خواهد خودش از آن استفاده کند و بهره‏برداری اختصاصی از آن نماید و کسب، هم آنچه را که خود می‏خواهد استفاده کند شامل می‏شود و هم آن چیزی را که برای دیگران به دست می‏آورد.5از این جهت معنای کلمه کسب از معنای اکتساب عامتر است. مطابق این معنی، زن و مرد چیزی را که به دست می‏آورند، خودشان مستقلاً حقّ تصرّف و بهره‏برداری از آن را خواهند داشت.
از این رو، مفاد آیه چنین خواهد بود که هر یک از زن و مرد،آن چیزی را که به دست می‏آورند - خواه اختیاری باشد؛ مانند کسب درآمد یا غیراختیاری؛ مانند ارث و غیره - به خودشان اختصاص دارد و حق استفاده و بهره‏برداری را به طور مستقل خواهند داشت. مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر این آیه می‏گوید:
«اگر مرد و یا زن از راه عمل چیزی به دست می‏آورد خاص خود اوست و خدای تعالی نمی‏خواهد به بندگان خود ستم کند .از اینجا روشن می‏شود که مراد از اکتساب در آیه نوعی حیازت و اختصاص دادن به خویش است؛ اعم از این که این اختصاص دادن به وسیله عمل اختیاری باشد نظیر اکتساب از راه صنعت و یا حرفه یا به غیر عمل اختیاری. لیکن بالاخره منتهی می‏شود به صفتی که داشتن آن صفت باعث این اختصاص شده باشد... و معلوم است که هر کس، هر چیزی را کسب کند از آن بهره‏ای خواهد داشت و هر کسی هر بهره‏ای دارد، به خاطر اکتسابی است که کرده است.»6
یکی از مفسرین با برداشت وسیعتری از این آیه، نسبت به آزادی زنان در اشتغال و تجارت، می‏گوید:
«خداوند در کسب و تجارت نسبت به سعی و کوشش هر کسی از مرد و یا زن از نعم خود عطا می‏فرماید... آیه شریفه دلیل است که زنان هم می‏توانند به تجارت مشغول شوند و همچنین نسبت به سعی و کوشش خود از نعم الهی بهره‏مند شوند.»7

2ـ عموم قاعده «الناس مسلّطون علی اموالهم»

این قاعده که به نام قاعده «تسلیط» معروف است از قواعد پذیرفته شده، نزد فقهای شیعه است و در فقه، بدان بسیار استناد می‏شود.
مفاد قاعده مزبور چنین است که همه مردم اعم از زن و مرد نسبت به اموال خودشان حقّ هر گونه تصرّفی را دارند و استثنایی هم در مورد این که زن یا زوجه نتواند در اموال خودش تصرّف نماید، وارد نشده است، به علاوه روایت «لایحل مال امرء مسلم الا بطیب نفسه»8بدین معنی است که تصرّف در مال شخص مسلمان بدون رضایت او جایز نیست و نیز عمومات متعدد دیگری که در آیات و روایات به این مضمون وارد شده است دلالت بر این مدعا دارد و هیچ تخصیص و استثنایی که شوهر را مجاز نماید در اموال همسر خود تصرّف کند، وجود ندارد؛ بر پایه این استدلال، دست مرد از اموال زن کوتاه شده و حق هر گونه مداخله در اموال زن از شوهر سلب گردیده است.
از این رو در مورد استقلال زن از مرد در مالکیّت،اداره، تصرّف و بهره‏برداری از اموال، مطابق منابع فقهی شیعه بلکه بسیاری از منابع اهل سنّت جای هیچ تردیدی نیست.
البته در برخی از کتابهای اهل سنت9 نقل شده است که بعضی با استناد به آیه «لاتؤتوا السفهاء اموالکم»10 زنان را از تصرف در اموالشان ممنوع دانستند، با این تفسیر که سفها شامل اولاد صغیر و زنان است؛ اما مطابق تفسیرهای مفسرین شیعه آیه فوق درباره ایتام است و منظور از سفها در این آیه، همان ایتام صغیر است که به رشد کافی در مسائل مالی نرسیده‏اند.11
در حقوق ایران نیز به تبعیت از فقه شیعه نظام مالی زوجین از زمان تدوین قانون مدنی در سال 1307، از یک ثبات نسبی برخوردار بوده است. این ثبات را باید ناشی از منشأ و مبنای محکم آن دانست. ریشه مذهبی و الهی داشتن قواعد حاکم بر این روابط که مانع از بی‏عدالتی در روابط بین زن و شوهر است را باید علت این ثبات قلمداد نمود. فلسفه این امر نیز بسیار روشن است؛ زیرا از ابتدا، اسلام به جای تشابه‏سازی به «اصل عدالت» توجه نموده است و همانگونه که برخی از صاحب‏نظران دینی اظهار نموده‏اند:
«اصل عدل که یکی از ارکان کلام و فقه اسلامی است، همان اصلی است که قانون تطابق عقل و شرع را در اسلام به وجود آورده است؛ یعنی از نظر فقه اسلامی ـ و لااقل فقه شیعه ـ اگر ثابت بشود که عدل ایجاب می‏کند فلان قانون باید چنین باشد نه چنان و اگر چنان باشد ظلم است و خلاف عدالت است ناچار باید بگوییم حکم شرع هم همین است؛ زیرا شرع اسلام طبق اصلی که خود تعلیم داده هرگز از محور عدالت و حقوق فطری و طبیعی خارج نمی‏شود. علمای اسلام با تبیین و توضیح اصل عدل، پایه فلسفه حقوق را بنا نهادند»12
علاوه بر پایه‏گذاری قوانین اسلامی براساس عدالت، اسلام حتی به زوجین اجازه نداد که توافقی نمایند تا منجر به بی‏عدالتی شود. از امام باقر علیه‏السلام سؤال شد که آیا مرد می‏تواند با زن خود شرط کند که نفقه را به طور کامل و مساوی با زن دیگر به او ندهد و خود آن زن هم از اول این شرط را بپذیرد؟ امام باقر علیه‏السلام فرمود:
«خیر چنین شرطهایی صحیح نیست، هر زنی به موجب عقد ازدواج خواه ناخواه حقوق کامل یک زن را پیدا می‏کند ...».13
باید توجه داشت که مطالب یاد شده هرگز به این معنا نیست که تمام اصول مترقی اسلام پیاده شده است و یا ثباتی که مطرح کردیم بدین معناست که اصلاحاتی در طول قانونگذاری حقوق ایران انجام نگرفته یا نباید بگیرد؛ بالعکس مقتضیات زمان و تحولات اجتماعی ایجاب می‏کند هر از چند گاهی راه کارهای مناسب جهت اجرای هر چه بهتر قوانین اسلامی، ارائه شود و اساسا اجتهاد در فقه و پویایی آن به همین معنا است، که فقه باید جوابگوی نیازهای زمان خود باشد. بلکه منظور این است که اصول کلّی حاکم بر روابط زوجین از ثبات نسبی برخوردار بوده است.
شایان ذکر است که وقتی این اصول و قوانین مترقی، چهارده قرن قبل در حقوق اسلام بنیان نهاده شده بود و به زن در تصرّف اموال خود استقلال کامل اعطا نمود، در کشورهای اروپایی تا قبل از قرن بیستم، از جمله حقوق فرانسه که یکی از مدرنترین و مفصلترین حقوق مدون آنهاست، زنان از حداقل حقوق انسانی هم برخوردار نبودند و اصلاً اهلیّت تصرّف در اموال خود را هم نداشتند و به اعتراف یکی از نویسندگان فرانسوی14،در روابط مالی زوجین، مرد ارباب زندگی مشترک بود و اختیارات او در اداره، تنظیم و تصرف اموال حتّی در اموال اختصاصی زن، شبه مطلق بوده است؛ زیرا در رژیم قانونی 1804م. فرانسه، اداره و تصرف تمام اموال مشترک و اختصاصی زن، به عهده مرد نهاده شده بود و آن هم به عنوان یک مدیر غیر مسؤول. طبیعی خواهد بود که چنین قانونی با توجه به تحولات زمان به دلیل ظالمانه بودن آن، باید متحول شود و به تعبیر این نویسنده فرانسوی:
«قانون 1965م. تنها سعی کرده اختلاف موجود بین زن و شوهر را کاهش دهد».15
و یا به قول کورنو:
«در این بازنگری سعی شده، برابری زن و مرد در نظام اشتراک اموال برقرار شود و یا حداقل گرایش به برابری در آن دیده می‏شود و تحت این روابط متنوع، زن و شوهر در وضعیتهای آن چنان تبعیض‏آمیزی قرار نداشته باشند»16
امّا باید گفت علی‏رغم همه گرایشها به سمت اعطای استقلال به زن، هنوز هم در رژیم قانونی17 جدید که اکثر زوجین فرانسوی تحت این رژیم ازدواج می‏کنند، اموال مشترک زن و مرد، در صورت فقدان شرط خلاف، توسط مرد اداره می‏شود. حتّی مطابق رژیم جدایی مطلق اموال، قانونگذار فرض را بر این نهاده که شوهر اجازه تصرّف در اموال زوجه را دارد و مطابق آن شوهر می‏تواند، انواع تصرّفات را در مورد اموال زن انجام دهد؛ مگر این که زوجه صریحا تصرّف شوهر را رد نماید.18امّا به هیچ وجه چنین فرضی در حقوق ایران و اسلام مطابق فقه شیعه وجود ندارد.
به همین سبب با مقایسه اجمالی بین قانون اسلام و قوانین دنیای متمدن غرب که شاید مفصلترین و کاملترین آنها، قانون مدنی فرانسه باشد می‏توان گفت بر خلاف تصور عده‏ای، حدود اختیارات زن و آزادی و استقلال او در انجام امور مالی و روابط حقوقی و اقتصادی در شریعت و نظام حقوقی اسلام، به مراتب وسیعتر و بیشتر از آن مرزهایی است که در نظام‏های حقوقی کشورهای مدعی تمدن برای زن شناخته شده است.19
با توجه به مطالب فوق، تعجب‏آور است که بعضی از حقوقدانان فرانسوی20از باب نمونه تنها حقوق اسلام را به عنوان یک رژیم حقوقی مطرح می‏کنند که هیچ نظم مالی در خصوص زوجین ندارد. در حالی که قبل از تدوین هر قانونی در فرانسه، قواعد و قوانین بسیار ریز و دقیقی در باب ارث، تأمین هزینه (نفقه)، مهر و مسائل مالی دوران نکاح و پس از نکاح در قرآن و سنت اهل بیت علیهم‏السلام تدوین شده بود. حمل این گونه نظریات بر بی‏اطلاعی آنها هم آسان نیست.

ج)تأمین هزینه و معاش خانواده (نفقه)

یکی از حقوقدانان با انتقاد از قانون مدنی ما که به تبعیت از حقوق اسلام تأمین هزینه زندگی خانواده را به عهده مرد گذاشته است، چنین می‏گوید:
«قانون مدنی ما از یک سوی مرد را وا می‏دارد که به زن خود نفقه بدهد؛ یعنی جامه، خوراک و مسکن وی را آماده کند، همچنان که مالک اسب و استر باید برای آنان خوراک و مسکن فراهم آورد مالک زن نیز باید این حداقل زندگی را در دسترس او بگذارد».21
در بسیاری از حقوق کشورهای اروپایی از جمله فرانسه، تأمین هزینه زندگی مشترک و تکلیف انفاق یک تعهد دو جانبه است و زن و شوهر هر دو مکلف به کسب درآمد و تأمین هزینه خانواده هستند. اما از نظر اسلام تأمین هزینه خانواده و از جمله مخارج شخصی زن (نفقه زن) به عهده مرد است. و زن از این نظر هیچ‏گونه مسؤولیتی ندارد. بنابراین، تکلیف مرد در دادن نفقه زن، یک تکلیف یک جانبه است و موسر (متمکن) یا معسر بودن زن، تأثیری در آن ندارد. حتی اگر زن دارای ثروت کلانی هم باشد، الزامی ندارد که از اموال شخصی خود، مخارج و مایحتاج زندگی خود را تأمین کند.
بنابراین، اگر کسی بخواهد انتقادی بر حقوق اسلام نماید، باید از جانبداری حقوق اسلام از زن بگوید. ولی چنان که برخی از اسلام‏شناسان معاصر اظهار نمودند:
«حقیقت این است که اسلام نخواسته به نفع زن و علیه مرد، یا به نفع مرد و علیه زن قانونی وضع کند. اسلام نه جانبدار زن است و نه جانبدار مرد. اسلام در قوانین خود سعادت مرد و زن و فرزندانی که باید در دامن آنها پرورش یابند و بالاخره سعادت جامعه بشریت را در نظر گرفته است.»22
از این رو مدعیان حمایت از حقوق زن به تعبیر مرحوم شهید مطهری بناچار به یک دروغ شاخدار متوسل می‏شوند و می‏گویند: فلسفه نفقه این است که مرد خود را مالک زن می‏داند و او را به خدمت خود می‏گمارد همانگونه که مالک حیوان ناچار است مخارج ضروری حیوانات مملوک خود را بپردازد. باید از این مدعیان پرسید که از کجای قانون اسلام شما استنباط کردید که مرد مالک زن می‏باشد و علت نفقه دادن مرد، مملوک بودن زن است. این چگونه مالکی است که از نظر اسلام حق ندارد به مملوک خود بگوید این ظرف آب را به من بده! این چگونه مالکی است که مملوکش هر درآمدی کسب کند به خودش تعلق دارد و مالک، حق دخالت در آن را ندارد! این چگونه مالکی است که اگر زن به کودکش شیر دهد می‏تواند اجرت آن را مطالبه نماید!23 چنین نسبتی به آن دسته از نظامهای حقوقی کشورهای غربی از جمله فرانسه نزدیکتر است که در رژیمهای اشتراک اموال، اختیارات شوهر مطابق قانون 1804 تا قبل از اصلاح 1965، شبه مطلق بوده است و مرد، حاکم و ارباب اموال اشتراکی شناخته می‏شد.24

گفتار دوم: ریاست خانواده

ریاست شوهر و اجازه زن از او در مسائلی که مربوط به اداره خانواده است، هم قانونی است و هم شرعی.
بر اساس شرع اسلام و ماده 1102 قانون مدنی، پس از انعقاد قرارداد نکاح، هر یک از زوجین حقوق و تکالیفی در مقابل یکدیگر پیدا خواهند نمود. همانطور که در قرآن کریم آمده است: «لهنّ مثل الذی علیهنّ بالمعروف»25؛ یعنی برای زنان، همانند وظایفی که بر دوش آنهاست، حقوق شایسته‏ای قرار داده شده است همچنان که تکالیفی بر عهده زنان قرار گرفته از حقوقی نیز برخوردارند و بین حقوق و تکالیف آنها تعادلی برقرار است. عدالت اقتضا می‏کند که حقوق و تکالیف بر اساس تواناییهای روحی و طبیعی و جسمی بین آنها تقسیم شود. از این رو در حقوق اسلام، همانطوری که تکلیف انفاق و تأمین هزینه زندگی خانواده مطابق آیه 34 سوره نساء بر عهده مرد نهاده شده است، زن نیز در مقابل مکلف شده تا از مرد به عنوان رئیس تشکل خانواده، اطاعت نماید. در ذیل به طور مختصر فلسفه و ادله و حدود اطاعت زن از مرد را بیان خواهیم نمود.

الف) فلسفه ریاست شوهر بر خانواده

خانواده به عنوان اولین و بنیادی‏ترین تشکل در جامعه، نیاز به مسؤول یا سرپرست دارد و پر واضح است که هیچ تشکل و اجتماعی بدون مسؤول و رهبری واحد که تدبیر امور را در دست داشته باشد، ممکن نیست. واگذاری اداره خانواده که متشکل از زن و مرد است به هر دوی آنها در واقع به معنای فقدان مسؤول و سرپرست در چنین تشکل بنیادی جامعه است. متأسفانه در بسیاری از کشورهای غربی که تا قبل از قرن بیستم، زن از حداقل حقوق انسانی خود هم برخوردار نبود و با ازدواج، در زمره محجورین در می‏آمد امروزه با افراطی‏گری فمینیسمی و واگذاری ریاست خانواده به هر دوی آنها یا به عبارت دیگر بی‏سرپرست نمودن کانون خانواده، باعث اضمحلال این جامعه بنیادین شدند.
اگر منظور مدعیان تساوی حقوق زن و مرد تشابه حقوق و تکالیف آنها در همه امور، بدون توجه به توانایی‏ها و خصلتهای روحی و جسمی آنها باشد، می‏تواند از مصادیق ظلم به شمار آید. نقش مردانه دادن به زن و تقسیم وظایف بین زن و مرد بدون توجه به زن بودن او، ظلمی مضاعف است.
گویا مدعیان تساوی حقوق زن و مرد می‏خواهند از غرب پیشی گیرند؛ زیرا به اعتراف برخی از حقوقدانان غربی تشابه حقوق زن و مرد ممکن نیست؛ مازو یکی از معروفترین حقوقدانان فرانسوی که به نام مادر حقوق مدنی فرانسه شهرت دارد، در ارزیابی قانون اصلاح حقوق ازدواجی 1965م. که از مهمترین اصلاحات است می‏نویسد:
«آرمانی خواهد بود اگر بخواهیم رژیم مالی تنظیم کنیم که مطابق آن نه زنی وجود داشته باشد و نه شوهر، بلکه در این نظام، زوجینی قرار گیرند که مطلقا دارای وضعیت یکسان و مشابه باشند؛ زیرا تساوی صرف، قابل تحقق نخواهد بود. و قانون 1965 هم نخواسته است به چنین امری دست پیدا کند. و تنها سعی کرده است که اختلاف موجود بین زن و شوهر را کاهش دهد...»26
برخی نیز الفاظ مورد استعمال را مورد انتقاد قرار داده و گفته‏اند:
«استفاده از کلمه ریاست در خانواده نه تنها حافظ نظم و امنیّت نیست بلکه در مرد خودبزرگ‏بینی ایجاد می‏کند و سایر افراد خانواده را زیر سلطه آن، گرفتار تنش می‏کند.»27
علی‏الظاهر لازمه گفته ایشان این است که باید عنوان ریاست را از رئیس جمهور یا ریاست فلان اداره یا کارخانه نیز برداشت؛ چرا که اگر عنوان ریاست در مجموعه کوچک خانواده تا بدین حدّ خطرساز و موجب خودبزرگ‏بینی است، به طریق اولی در مجموعه‏های وسیعتر موجب خود بزرگ‏بینی در فرد خواهد شد.

ب) ادله

اثبات ریاست شوهر بر خانواده از ناحیه قرآن و روایات روشن و قطعی است.
1ـ «الرجال قوامون علی النساء بما فضل اللّه بعضهم علی بعض و بما انفقوا من اموالهم».28
مردان سرپرست زنان هستند، به خاطر برتریهایی که خداوند برای بعضی نسبت به بعضی دیگر قرار داده است و به خاطر نفقه‏ایی که از اموالشان به زنان می‏پردازند.
خداوند متعال در آیه فوق حق ریاست بر خانواده و سرپرستی و تدبیر امور خانواده را به دلیل برتریهای طبیعی جنس مرد به او سپرده است و در مقابل، مرد مکلف شده است که مخارج و هزینه زندگی او را تأمین نماید. آیه فوق بعد از این که اصل سرپرستی و ریاست شوهر را بیان می‏کند به حکمت یا علت این امتیاز و حق اشاره می‏کند و می‏فرماید: «بما فضل اللّه بعضهم علی بعض»؛ یعنی «این سرپرستی به خاطر تفاوتهایی است که خداوند از نظر آفرینش روی مصلحت نوع بشر میان آنها قرار داده» و بلافاصله در مقابل چنین حقی، تکلیفی را به عهده شوهر قرار می‏دهد و می‏فرماید: «و بما انفقوا من اموالهم.»؛ یعنی «این سرپرستی به خاطر تعهداتی است که مردان در مورد انفاق کردن و پرداختهای مالی در برابر زنان و خانواده به عهده دارند».29
باید توجه داشت که این برتری جنس مرد بر زن در ریاست و اداره خانواده، از حیث وزن انسانی و اجتماعی او نیست، بلکه بر اساس مصلحت اجتماعی و از باب خاصیتهای طبیعی و فطری زن و مرد به او داده شده است. قرآن کریم هیچ نقشی برای جنسیّت در برتری و کرامت انسانی قائل نشده است و فقط تقوی را ملاک برتری انسان نسبت به دیگران دانسته است.30 مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر این آیه چنین آورده است:
«خداوند متعال در کتاب کریمش بیان کرده که مردم همگی و بدون استثنا چه مردان و چه زنان شاخه‏هایی از یک تنه درختند و اجزا و ابعاضی هستند برای طبیعت واحده بشریت و مجتمع در تشکیل یافتن، محتاج به همه این اجزا است. همان مقدار که محتاج جنس مردان است محتاج جنس زنان خواهد بود؛ همچنان که فرمود «بعضکم من بعض» (همه از همید). این حکم عمومی منافات با این معنا ندارد که هر یک از هر دو طایفه زن و مرد خصلتی مختص به خود داشته باشد؛ مثلاً نوع مردان دارای شدّت و قوت باشند و نوع زنان دارای رقت و عاطفه. چون طبیعت انسانیّت هم در حیات تکوینی و هم اجتماعی‏اش نیازمند به ابراز شدّت و اظهار قدرت و هم محتاج به اظهار مودّت و رحمت است ... این دو خصلت دو مظهر از مظاهر جذب و دفع عمومی در مجتمع بشری است روی این حساب دو طایفه مرد و زن از نظر وزن و از نظر اثر وجودی با هم متعادلند؛ همچنان که افراد طایفه مردان با هم اختلافی در شؤون طبیعی و اجتماعی دارند... پس می‏توان گفت بلکه باید گفت که این است آن حکمی که از ذوق مجتمع سالم و دور از افراط و تفریط منبعث می‏شود. از ذوق مجتمعی که طبق سنت فطرت تشکیل شده عمل می‏کند و از آن منحرف نمی‏شود.»31
همچنین در تفسیر نمونه ذیل همین آیه آمده است:
«قرآن در اینجا تصریح می‏کند که مقام سرپرستی باید به مرد داده شود... و این موقعیّت به خاطر وجود خصوصیاتی در مرد است.»32

2 - روایات

روایات متعدد معتبری دلالت بر این امر دارد که از جمله آنها، حدیث امام محمد باقر علیه‏السلام است که از پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نقل می‏کند: زنی خدمت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله رسید و گفت حق شوهر بر زن چیست؟ پیامبر فرمودند:
از مرد اطاعت کنید و عصیان نکنید...، بدون اجازه او روزه نگیرید...، بدون اذن شوهر از منزل خارج نشوید.33
روایت دیگری - که هم به سند کلینی و هم مرحوم صدوق دارای سند معتبری است - از امام محمد باقر علیه‏السلام نقل کرده‏اند که فرمود:
زنی نزد پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله آمد و گفت: ای فرستاده خداوند، حق شوهر بر زن چیست؟ فرمود: ...از خانه‏اش بیرون نرود، مگر با اجازه شوهرش و اگر بی‏اجازه او بیرون رود، فرشتگان آسمان، فرشتگان زمین، فرشتگان خشم و فرشتگان مهر و رحمت، او را نفرین کنند، تا به خانه‏اش برگردد...34
بنابراین، اصل اعطای ریاست خانواده به شوهر از منظر قرآن و روایات جای تردید نیست و ماده 1105 قانون مدنی35 نیز به صراحت آن را بیان نموده است.

ج) 3- حدود ریاست شوهر

ریاست شوهر بر خانواده به هیچ وجه استبداد یا تحکم و یا به زعم بعضی،36 اختیار مالکانه نیست، بلکه به تعبیر یکی از حقوقدانان عرب‏زبان، ریاست شوهر یک سلطه حکیمانه اداری است؛ نه استبدادی.37علامه طباطبایی دانشمند و مفسر بزرگ اسلامی در تفسیری از آیه «فلا جناح علیکم فیما فعلن فی انفسهن بالمعروف»38می‏فرماید:
«همچنین قیمومت (ریاست) مرد بر زنش به این نیست که سلب آزادی از اراده زن و تصرّفاتش در آنچه مالک آن است بکند و معنای قیمومت مرد این نیست که استقلال زن را در حفظ حقوق فردی و اجتماعی او در دفاع از منافعش سلب کند پس زن همچنان استقلال و آزادی خود را دارد و هم می‏تواند حقوق فردی و اجتماعی خود را حفظ کند و هم می‏تواند از آن دفاع نماید و هم می‏تواند برای رسیدن به این هدفهایش به مقدماتی که او را به هدفهایش می‏رساند متوسل شود.»39
همچنین در تفسیر نمونه در ذیل آیه «الرجال قوامون علی النساء ...» آمده است:
«قرآن در اینجا تصریح می‏کند که مقام سرپرستی باید به مرد داده شود (اشتباه نشود منظور از این تعبیر استبداد و اجحاف و تعدی نیست بلکه منظور رهبری واحد منظم با توجه به مسؤولیتها و مشورتهای لازم است)... و این موقعیّت به خاطر وجود خصوصیاتی در مرد است.»40
از این رو، زنان تا آن حد موّظف به اطاعت از شوهر هستند که مربوط به حقوق همسران است و هرگز مردان، حق دخالت در اموال و درآمدهای اقتصادی زنان را ندارند - آن طوری که در حقوق اروپایی قبل از قرن بیستم وجود داشته است - و حتّی وظیفه رسیدگی به کارهای شخصی شوهر، اعم از تهیه غذا یا شستن لباس و غیره را نیز ندارند؛ نه این که چنین وظیفه‏ای ندارد بلکه در امور شخصی زن، شوهر موظف است در صورت نیاز و متعارف بودن آن، برای او خادم بگیرد. بدین جهت، موضوع ریاست شوهر و اطاعت زن از او محدود می‏شود به خروج زن از منزل و اشتغال او به کارهایی که به تشخیص شوهر به عنوان سرپرست و مسؤول این جامعه، آن را به مصلحت نداند و یا به نظر برخی از فقها خروج از منزل شوهر در صورتی بر زوجه ممنوع است که با حق شوهر منافات داشته باشد.41 اما با وجود این، کسانی که در پی حذف هر گونه سرپرستی در این جامعه کوچک و بنیادی هستند، چنین می‏گویند:
«کسب اجازه زن از شوهر برای خروج از خانه... جنبه تصریحی و آمرانه نداشته بلکه ارشادی و غیر مستقیم بوده است.»42
علاوه بر این که نویسنده هیچ استنادی برای کلام خود ارائه ننموده است، لزوم کسب اجازه زن از شوهر برای خروج از منزل در روایات متعددی به صراحت بیان شده و آن را در زمره حقوق شوهر دانسته است که پیش از این بدان اشاره گردید. این نویسنده در بخش دیگری از کلام خود می‏نویسد:
«بر پایه نظرهای فقهی که عقل و مقتضیات اجتماعی و عامل زمان و مکان در شکل‏یابی آن لحاظ شده است ... خروج زن از خانه بدون اجازه شوهر حداکثر به ناشزگی زن می‏انجامد که مجازات زن ناشزه محرومیت از دریافت نفقه است... در نتیجه ممنوع‏الخروج شدن زنان از سوی شوهرانشان مبنای شرعی ندارد... اجبار زن به این تمکین فاقد دلیل شرعی است.»43
علاوه بر این که چنین ادعایی نیز بدون مستند شرعی می‏باشد، هیچ یک از فقها این نظریه را نپذیرفته‏اند. گذشته از این که به طور ابتدایی چنین اجازه‏ای به زن داده نشده است، حتی در صورت تخلف شوهر از وظایف خود در پرداخت نفقه زن حق ندارد خود را از اطاعت شوهر خارج کند، بلکه فقط می‏تواند شوهر را از طریق مراجع قضایی ملزم به پرداخت نفقه نماید و حاکم می‏تواند او را تعزیر کند یا تقاضای طلاق نماید اما هرگز مجاز نیست خود را از تمکین خارج نماید.44 قانون مدنی ایران نیز به تبع شرع در ماده 1129و1205، حکم به الزام و یا طلاق داده و هرگز خروج از طاعت را تجویز ننموده است.
اصولاً تعهداتی که هر یک از زوجین در اثر قرارداد ازدواج بر عهده می‏گیرند جنبه اختیاری ندارد که زن بتواند به اختیار خود از آن سر باز زند. لازمه چنین تفسیری از حقوق و تعهدات این است که شوهر نیز بتواند به طور اختیاری از دادن نفقه امتناع کند و در مقابل به زن گفته شود که می‏توانی خود را از اطاعت شوهر خارج نمایی و به تعهدات خود عمل نکنی. روشن است که چنین برداشتی موجب ظلمهای فراوانی در حق زنان خواهد شد.

نتیجه گیری

روابط مالی و غیر مالی زن و شوهر در حقوق اسلام بر پایه عدل استوار است. در روابط مالی زوجین، زن از استقلال کامل در مالکیّت و تصرّف اموال خود برخوردار است و این را باید از افتخارات حقوق اسلام شمرد؛ چرا که تا قبل از قرن بیستم در اکثر کشورهای اروپایی زن از حداقل حقوق انسانی برخودار نبوده و در زمره محجورین قرار داشت. در روابط غیر مالی نیز ریاست خانواده به خاطر مصالح اجتماعی و مسائل روحی و طبیعی به شوهر واگذار گردیده است. امّا هرگز این ریاست جنبه استبدادی ندارد بلکه یک ریاست اداری حکیمانه است و اطاعت زن از شوهر و لزوم کسب اجازه برای خروج زن از منزل به همین جهت است و در سایر موارد، مانند رسیدگی به امور شخصی مرد، زن ملزم به اطاعت نیست

پاورقیها:

1 ـ مهرانگیز کار، پیام هامون، ش13، مورخ 10/12/77، صص4و5
2 ـ ماده 1118 قانون مدنی: «زن مستقلاً می‏تواند در دارایی خود هر تصرفی را می‏خواهد بکند.»
3 ـ سید مصطفی، محقق داماد، بررسی فقهی حقوق خانواده نکاح و انحلال آن، نشر علوم اسلامی، تهران، چاپ پنجم 1374، ص 317.
4 ـ نسا ء/32
5 ـ حسین بن محمد، الراغب الاصفهانی، مفردات غریب القرآن، دفتر نشر کتاب، 1404ق، ص 431.
6 ـ سیّد محمد حسین، طباطبایی، ترجمه سیّد محمد باقر همدانی، تفسیر المیزان، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1363، ج 4، ص 534.
7ـ محمد کریم، علوی حسینی موسوی، کشف الحقایق عن نکت الآیات و الدقائق، حاج عبدالمجید- صادق نوبری، تهران، چاپ سوم، 1396ق، ج 1، ص 352.
8 ـ محمد بن علی ابن بابویه، قمی(شیخ صدوق)، من لایحضره الفقیه، موسسه نشر اسلامی، قم، چاپ دوم، ج4، ص 93؛ محمد بن حسن، حر عاملی، وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعة، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ج 10، ص 449.
9 ـ ابوبکر بن مسعود، کاشانی حنفی، بدائع الصنایع فی ترتیب الشرایع، المکتبة الحبیبیة، پاکستان، چاپ اول، 1409ق.، ج 7، ص 170؛ علی بن احمد ابن حزم الاندلسی، المحلی، دارالفکر، بیروت، ج 8، ص 288. .
11 ـ سیّد محمد حسین، طباطبایی، پیشین، ص 270. و ناصر، مکارم شیرازی، و دیگران، تفسیر نمونه، دارالکتاب الاسلامیه، تهران 1366، ج 3، ص 267
12 ـ مرتضی، مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، انتشارات صدرا، تهران، چاپ بیست و یکم، زمستان1374، صص 156ـ155
13 ـ ر. ک. همان، ص 450.
14- Henri et léon Mazeaud, Lecons de Droit Civil " Régimes Matrimoniuax", Éditions Montchrestiem, paris, cinquiéme Édition, 1982, P.134.
15- Ibidc
16- Cérard, Cornu, les régimes matrimoniauxn, Presses universitaires de la france, Paris, 1er Édition, 1974, P.195-196.
17 ـ رژیم قانونی به رژیمی گفته می‏شود که در صورت عدم تعیین قرارداد مالی توسط زوجین در زمان ازدواج، این رژیم به طور اتوماتیک بر آنها حاکم خواهد شد. .
18- Henri et Léon Mazeaud, op.cip, P554-555. .
19 ـ سیّد مصطفی، محقق داماد، پیشین، ص 317.
20- Encyclopedie, Dalloz, droit civil "régimes matrimoniaux", Edition Dalloz, paris, 1975, P.2
21 ـ مهرانگیز منوچهریان، به نقل از مرتضی، مطهری، پیشین، ص258.
22 ـ مرتضی مطهری، پیشین، ص 264.
23 ـ همان، صص259و263.
24- Henri et Léon Mazeaud, op.cip, P.134.
25 ـ بقره/228.
26- Henri et Léon Mazeaud, op.cip, P.134.
27 ـ مهرانگیز کار، رفع تبعیض از زنان، نشر قطره، تهران، چاپ اول، 1378، ص322.
28ـ نساء/ 34.
29 ـ ناصر، مکارم شیرازی، و دیگران، ج 3، پیشین، ص371.
30 ـ حجرات/13: «ان اکرمکم عنداللّه اتقاکم»
31 ـ سیّد محمد حسین، طباطبایی، پیشین، ج 4، صص406 ـ 405.
32 ـ ناصر، مکارم شیرازی و دیگران،پیشین، ص370.
33 ـ محمد بن حسن، حر عاملی، پیشین، ج14، باب 79 از ابواب مقدمات نکاح، حدیث1، ص112.
34 - همان، ص 111.
35 ـ ماده 1105ق.م.: «در روابط زوجین ریاست خانواده از خصایص شوهر است.»
36 ـ مهرانگیز، منوچهریان، به نقل از مرتضی، مطهری، پیشین، ص258.
37 ـ وهبة الزحیلی، الاسرة المسلمة فی العالم المعاصر، دار الفکر، دمشق، چاپ اول، 1420ق، ص 82.
38 ـ بقره/234.
39 ـ سیّد محمد حسین، طباطبایی، پیشین، ص 544.
40 ـ ناصر، مکارم شیرازی و دیگران،پیشین.
41 - سیّد ابوالقاسم، موسوی خویی، منهاج الصالحین «المعاملات»، نشر مدینة العلم، قم، چاپ بیست‏وهشتم، 1410ق)، ص 289.
42 -مهرانگیز کار، ماهنامه زنان، شماره 44، تیر 1377، ص21.






تاریخ : جمعه 91/6/3 | 1:49 عصر | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

آداب معاشرت همسران در قرآن کریم و روایات
زندگى شیرین مى شود

زهرا عظیمى

قرآن کریم به خانواده اهمیت بسیارى داده است. بنیاد جامعه قرآنى بر خانواده و نقش آن نهاده شده است. از این رو، به خانواده به عنوان مرکز توجه احکام، حقوق و آداب اهتمام ویژه اى مبذول داشته و نقش و جایگاه آن را با گزاره ها، آموزه ها و دستورهاى متعدد تحکیم بخشیده است.
خانواده از ارکان سه گانه مرد، زن و فرزند تشکیل شده و به زن به جهاتى نظرى خاص و ویژه شده تا جایگاه و نقش واقعى خود را در این شاکله به خوبى پیدا کند؛ به همین دلیل قرآن کریم آیاتى را به مسائل زن اختصاص داده و از بیان کوچک ترین چیز خوددارى نورزیده است، یکى از مسائلى که مورد توجه قرآن کریم است آداب معاشرت با همسر و زن است. جمله کوتاه اما گویاى: «و عاشروهن بالمعروف»(نساء19) بیان گر این مطلب است که هر گونه ارتباط، برخورد و رفتار شوهر باید به گونه اى باشد که عرف و شرع و رفتار جوانمردانه با آن موافق باشد. پس اعمالى چون سخت گیرى در نفقه، آزار و اذیت یا بدخلقى و مانند آنها، مخالف با معاشرت به معروفى است که قرآن کریم بدان سفارش نموده است.(1)
گفته شده که معاشرت به معروف به معناى رفتار و اعمالى است که خداوند بدان امر کرده است؛ و نیز مراد از معاشرت به معروف، ادا کردن حقوق زن، چون قسم، نفقه و داشتن رفتار و گفتارى مناسب با اوست.(2)
معاشرت به معروف از یک سو باعث دوام و قوام یافتن زندگى مشترک و شیرین شدن آن، براى هر یک از زن و شوهر خواهد شد. از سوى دیگر موجب شکوفا شدن استعدادهاى زن مسلمان مى شود و عاملى براى پیشرفت او در زندگى مى گردد.
معاشرت به معروف مصادیق فراوانى دارد و شامل بسیارى از امور اخلاقى مى گردد که در این جا مجال بحث در مورد همه آنها نیست و تنها به برخى از مصادیق مهم اشاره شده و توضیح مختصرى در رابطه با آن داده خواهد شد.

حسن خلق

حسن خلق صفتى پسندیده و نیکو است که اسلام بسیار به آن سفارش نموده است، تا آن جا که در روایات، حسن خلق به عنوان اولین، سنگین ترین، بهترین و با ارزش ترین چیزى بیان شده است که در روز قیامت مورد محاسبه قرار مى گیرد: «قال رسول الله(ص): اول مایوضع فى المیزان العبد یوم القیامه حسن خلقه ما من شىء اثقل من المیزان من خلق حسن ما من شىء فى المیزان احسن فى حسن الخلق، ما یوضع فى میزان امرء یوم القیامه أفضل من حسن الخلق؛(3)
معناى حسن خلق خنده رو بودن و گشاده رو بودن نیست، اگر چه این رفتارها را نیز شامل مى شود؛ بلکه معناى فراتر از خنده رویى دارد. «حسن خلق به معناى تحمل و سعه صدر است؛ حسن خلق به معناى رها نکردن حق و ترک باطل است».(4)
حسن خلق در روابط خانوادگى و خصوصاً بین زوجین جایگاه ویژه اى دارد؛ تا آن جا که بر سایر اعمال انسان نیز تأثیر مى گذارد. در این مورد روایتى از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است که ذکر آن، باعث روشن شدن اهمیت خلق و خوى نیک در خانواده خواهد شد.
به پیامبر(ص) خبر دادند که سعدبن معاذ درگذشت. با شیندن این خبر پیامبر(ص) با اصحاب خویش به خانه سعد رفتند. پیامبر(ص) به چار چوب در خانه تکیه داده بود. دستور داد که او را غسل دهند. چون او را خوشبو ساختند و کفن کردند و بر تابوت نهادند؛ پیامبر(ص) با پاى برهنه و بدون عبا در پى جنازه روان گشت، گاه از راست جنازه را مى گرفت و گاه از چپ. تا جنازه به گورستان رسید. پیامبر(ص) نزدیک قبر آمد و خود سنگ بر آن نهاد و آجر بر آن چید؛ (در هنگام ساختن گور) پیاپى مى گفت: آجر بدهید، گل بدهید و با گل ها (که در میان آجرها مى نهاد) آجرها را محکم مى کرد. چون (کار ساختن گور) پایان یافت و خاک بر آن پاشید و قبر را هموار ساخت؛ فرمود: مى دانم که این گور فرسوده مى گردد و مى پوسد؛ لیکن خداوند بنده اى را دوست دارد که چون کارى انجام دهد، آن را درست و استوار به انجام برساند. زمانى که خاک روى قبر را صاف کرد، مادر سعد گفت: سعد! بهشت گوارایت باد. پیامبر(ص) گفت: مادر سعد ساکت باش، درباره کار خدا این گونه، حتمى میندیش؛ زیرا که گور، سعد را بفشرد. سپس پیامبر(ص) بازگشت و مردم نیز بازگشتند ( در راه بازگشت)، به پیامبر(ص) گفتند: یا رسول الله دیدیم که با سعد رفتارى کردى که با هیچ کس نکردى، تشییع کردى در حالى که پا برهنه بودى و عبا بر دوش نداشتى؛ رسول خدا(ص) فرمود: ملائکه هم پا برهنه و بدون عبا بودند، و من به آنها تأسى کردم. گفتند: یک بار طرف راست جنازه را مى گرفتى و یکبار طرف چپ آن را. پیامبر(ص) فرمود: دست من در دست جبرئیل بود؛ من آن جایى را مى گرفتم که او مى گفت. گفتند: به غسل او فرمان دادى و بر جنازه اش نماز گزاردى و او را در گور نهادى! سپس فرمودى که قبر او را بفشرد پیامبر(ص) فرمود: آرى (چنین است که گفتم)؛ زیرا که سعد با خانواده اش بد اخلاق بود.»(5)
از نوع برخورد پیامبر(ص) با سعد به خوبى روشن مى شود که سعدبن معاذ، فردى درستکار و با ایمان بوده و نیز فرمان بردار و تابع قوانین الهى؛ مسلماً حق و حقوق زن را رعایت مى کرد؛ که اگر چنین نمى بود پیامبر نیز با او این گونه با احترام رفتار نمى کرد.پس این همه احترام پیامبر نسبت به او به دلیل این است که او فردى بوده که حقوق افراد و خانواده و جامعه را کاملاً رعایت مى کرده و در این مورد هیچ گونه ظلمى بر کسى روا نمى داشته است؛ اما پیامبر مطلبى بالاتر از حق و حقوق زن و شوهرى را مطرح مى کند و آن رعایت اصول و ارزش هاى اخلاقى است که حسن خلق یکى از این موارد است و لزوم وجود آن در خانواده مورد تأکید است.

اکرام و احترام به زن

اسلام دو جنس زن و مرد را در گوهر انسانى و شرافت، یکى مى داند و از این لحاظ تفاوتى بین ایشان قائل نیست. قرآن کریم تمام انسان ها را بدون در نظر گرفتن جنسیت و نژاد و ... داراى کرامت مى داند «ولقد کرمنابنى ءادم»(6) اشاره به این اصل مهم و اساسى است، اما در این میان، اکرام و احترام نسبت به زن جایگاه خاص و ممتازى دارد. پیامبر اکرم(ص) در این مورد فرموده اند: «ما اکرم النساء الا کریم ولا اهانهن الا لئیم؛(7) جز کسى که بهره اى از کرامت برده باشد، زنان را احترام و اکرام نمى کند و به زنان، اهانت نمى کند مگر انسان پست.» و نیز امام صادق(ع) به نقل از پدر بزرگوارشان مى فرمایند:
«من اتخذ امرأه فلیکرمها فانما المرأه لعبه فمن اتخذها فلا یضیعها؛(8) هر کس زنى بگیرد، باید احترامش کند. زن شما لعبت و دلبر است؛ هر کسى لعبتى به دست آورد، نباید آن را ضایع سازد.»
از دیدگاه اسلام، زن میهمان محترمى است، که اکرام و احترام نسبت به او لازم و ضرورى است. چه زمانى که او دخترى در خانه پدر است و چه زمانى که همسرى در کنار شوهر و یا مادرى مهربان براى فرزندان باشد؛ در همه حالات فوق توصیه هاى فراوانى در روایات یافت مى شود که دلیل بر لزوم احترام و اکرام نسبت به اوست.
در حدیث دیگرى وارد شده که پیامبر اکرم(ص) فرمودند:
«الاخیرکم خیرکم لنسائه و انا خیر کم لنسائى؛(9) بهترین شما مردى است که با زنش خوش رفتارتر باشد و من از همه شما نسبت به زنانم خوش رفتارترم.»
در حقیقت سیره عملى نبى مکرم اسلام(ص) نیز به خوبى نشان مى دهد که ایشان در نهایت احترام با زنان، خصوصاً دختر گرامیشان حضرت فاطمه(س) و همسرانشان، رفتار مى کردند. که رفتار و گفتار ایشان در حقیقت ترسیم کننده نگاه اسلام به زن است، که زن را از موجودى پست و فاقد روح انسانى در عصر جاهلیت به انسانى صاحب کرامت، تبدیل کرد.

محبت و اظهار آن

اصل مهر و محبت و علاقه همسران نسبت به هم را خداوند متعال، در وجود زوجین قرار داده است. (10) این محبت و علاقه با شروع زندگى مشترک تولد مى یابد و با ادامه زندگى، استحکام پیدا مى کند و تثبیت مى شود.
امام صادق(ع) در رابطه با اهمیت محبت به زن مى فرماید:
«من اخلاق الأنبیاء حب النساء؛(11) از اخلاق پیامبران دوست داشتن زنان است.»
و نیزدر جایى دیگر فرمودند:
«کل من اشتدلنا حبا اشتد للنساء حباً...؛ (12) هر کس ما را بیشتر دوست بدارد، زنان را بیشتر دوست خواهد داشت.»
البته بدیهى است که مهر و محبتى این چنین داراى ارزش است که در مسیر الهى و مطابق با دستورات شرع باشد و گرنه، چه بسا مهر و محبتى که هیچ ثمره معنوى نداشته باشد و حتى باعث سقوط فرد به ورطه نابودى شود.
در فرهنگ غنى اسلام اظهار محبت، یکى از لوازم دوست داشتن است. اما در روابط بین زوجین که مظهر کامل عشق و علاقه است، این اظهار محبت، جایگاه ویژه اى دارد تا آن جا که پیامبر اکرم(ص) فرموده اند: «قول الرجل للمراه انى احبک لایذهب من قلبها ابدا؛(13) گفتار مرد به همسرش: همانا من تو را دوست دارم، هرگز از قلب همسرش محو نمى گردد.»
قوانین و توصیه هاى اسلام براساس فطرت و خصوصیات کلى انسان ها ست. این حدیث، با توجه به خصوصیات خاص زن که داراى احساسات و عواطفى بیش از مرد است، توصیه به اظهار محبت مرد نسبت به همسرش مى نماید؛ چرا که زن از نظر روحى، نیاز به دوست داشتن و محبوب بودن دارد، و با این جمله همسر، نیاز روحى و روانى او تأمین و به زندگى دلگرم مى شود؛ و مى تواند همسرى مهربان براى شوهر و مادرى دلسوز و با عاطفه براى فرزندان باشد.

پوشاندن عیوب همسر

زن و مرد در ارتباط و معاشرت با هم باید عیوب یکدیگر را بپوشانند و یکدیگر را از گناه و خطا و اشتباه حفظ نمایند. چنان که قرآن کریم در این رابطه مى فرماید: «هن لباس لکم و انتم لباس لهن...»(14)
از آن جا که لباس انسان را مى پوشاند و حفظ مى کند، زن و مرد به لباس تشبیه شده اند.(15) یعنى زن و مرد، هر یک طرف مقابل را از رفتن به دنبال فسق و فجور و اشاعه دادن آن در بین دیگران، حفظ مى کنند.(16)
در تشبیه همسر به لباس نکات جالبى وجود دارد: به عنوان مثال، لباس متناسب با فصل و زمان تغییر پیدا مى کند، پس هر یک از دو همسر باید اخلاق و رفتار خود را متناسب با نیاز روحى و روانى همسر خود تنظیم نماید و یا این که لباس باید در رنگ، دوخت و جنس مناسب شأن انسان باشد، و یا این که لباس هم موجب حفظ بدن است و هم زینت به حساب مى آید و انسان همیشه به آن نیازمند مى باشد. البته بین انسان و لباس رابطه اى متقابل وجود دارد. همان گونه که لباس انسان را حفظ مى کند در مقابل، هر فردى موظف به حفظ لباس خویش است.(17)
پس زن و مرد باید همانند لباس هم باشند، هم یکدیگر را از خطا و اشتباه حفظ کنند و هم هر یک زینت دیگرى به حساب آید و به او افتخار کند. این رابطه تنگاتنگ و متقابل، در یک تشبیه خیلى ساده و کوتاه بیان شده است و نشان دهنده ارتباط صمیمانه و پر از صدق و دوستى دو همسر نسبت به هم است.
* عفو و گذشت
انسان مختار آفریده شده است و حق انتخاب دارد و ممکن است در برخى از انتخاب ها دچار اشتباه شده و از مسیر اصلى خارج گردد و این مسأله براى زن و مرد، هر دو یکسان است. به طور معمول امور مربوط به خانه، برعهده زن گذارده مى شود و او باید امور خانه را مدیریت نماید؛ ممکن است در این راه دچار اشتباه شود، حتى ممکن است در برخورد و رفتار و گفتارش نسبت به همسر خویش خطا و اشتباه کند. در این مواقع بسیار سفارش شده است که مردان خطاهاى همسر خویش را ببخشند و آنها را به این دلیل مورد آزار و اذیت قرار ندهند.
از امام صادق(ع) پرسیده شد:
«ما حق المراه على زوجها الذى اذا فعله کان محسنا قال ... و ان جهلت عفو لها؛(18) حق زن بر شوهرش چیست که اگر مرد آن را انجام دهد نیکو کار است فرمودند... اگر زن از روى جهل خطایى کرد، مرد او را ببخشد.»
عفو و گذشت تا آن جا اهمیت دارد، که قرآن کریم عفو و گذشت را از موارد احسان مى داند؛ و فردى که داراى احسان باشد محبوب خداوند متعال است.
«والعافین عن الناس والله یحب المحسنین؛(19) و از خطاى مردم در مى گذرند؛ و خدا نیکو کاران را دوست دارد.»
زن و مرد، هر دو در مسیر زندگى مشترک دچار اشتباه مى شوند و هر یک باید با گذشت از خطاهاى طرف مقابل فضاى گرم و صمیمى خانواده را حفظ نماید، و از طرف دیگر با عفو و گذشت، محبوب خداوند متعال خواهند شد.

مدارا کردن

ممکن است در طول زندگى مشترک به دلیل برخى از مسائل از میزان مهر و محبت زن و شوهر نسبت به هم کاسته شود و یا ممکن است وجود برخى از خصوصیات اخلاقى در زن و یا شوهر، کدورت و دلسردى در بین ایشان ایجاد کند و زوجین تصور کنند که مى توانند از طریق جدایى، زندگى بهترى را براى خود فراهم آورند؛ قرآن کریم با توجه به اهمیت لزوم حفظ نظام خانواده و نیز با توجه به این که حق طلاق در دست مردان است، خطاب به ایشان مى فرماید:
«فان کرهتموهن فعسى ان تکرهواشیا ویجعل الله فیه خیراً کثیرا؛(20) و اگر از آنها (به جهتى) کراهت داشتید، (فوراً تصمیم به جدایى نگیرید؛) چه بسا چیزى خوشایند شما نباشد و خداوند خیر فراوانى در آن قرار مى دهد.»
در این آیه به مردان توصیه شده است که نسبت به همسران خود مدارا نمایند هرچند که مورد پسند و رضاى آنها نباشند و در مقابل براى کسانى که چنین رفتار نمایند، مژده «خیر کثیر» مى دهد، زیرا انسان به جهت محدودیت علم و دانش، از بسیارى از مطالب بى اطلاع است. امام على(ع) در رابطه با مدارا کردن به مردان چنین مى گوید:
«فدارها على کل حال و احسن الصحبه لها لیصفوا عیشک؛(21) در هر حال با همسرت مدارا کن و با او به نیکى معاشرت نما، تا زندگیت با صفا شود.»
مرد باید بداند که غرائز و احساسات او با غرائز و احساسات همسرش متفاوت است و هر یک براى مقصودى خاص خلق شده اند. هر یک از زن و شوهر باید وظایف و تکالیف خود را انجام دهد و براى دیگرى ایجاد مزاحمت ننماید، مرد هیچ گاه نباید از همسرش انتظار داشته باشد که مطابق او فکر کند، یا مثل او عمل کند. بلکه باید در مقابل گفتار و رفتار او مدارا پیشه کند تا زندگى براى هر دو ایشان شیرین و لذت بخش گردد.

مشورت و تبادل نظر

در قسمت هاى قبل بیان شد که هر یک از زن و مرد داراى خلق و خوى خاص خود هستند. و هر یک وظایف و تکالیف خاصى در خانه دارند. در برخى از مسائل که ، ارتباط زیادى با زن دارد و تصمیم گیرى مرد به تنهایى، نمى تواند، کاملاً صحیح و بى عیب و نقص باشد، مشورت و تبادل نظر، بهترین راه براى رسیدن به نتیجه مطلوب مى باشد.
در قرآن کریم نمونه اى از مشورت بین همسران بیان گردیده است:
«فان ارادا فصالاً عن تراض منهما و تشاور فلا جناح علیهما و ان اردتم ان تسترضعوا اولادکم فلا جناح علیکم اذا سلمتم ماءاتیتم بالمعروف؛(22) پس هر گاه والدین خواستند با رضایت و مشورت، فرزند خود را از شیر بگیرند، این کار ایرادى ندارد و اگر خواستید براى فرزندتان دایه بگیرید، در صورتى که حقوقى به حد متعارف به او دهید، اشکالى ندارد.»
در جایى دیگر قرآن کریم با تعبیر دیگرى به زوجین توصیه مى کند که با هم مشورت نمایند:
«وأتمروا بینکم بمعروف و ان تعاسرتم فسترضع له اخرى؛(23) و (درباره فرزندان، کاررا) با مشاوره شایسته انجام دهید؛ و اگر به توافق نرسیدید زن دیگرى شیر دادن آن بچه را برعهده مى گیرد.»
از فوائد مشورت در امور خانواده این است که طرف مقابل خود را در فکر و تصمیمى که گرفته شده سهیم مى داند و دیگر احساس نمى کند که این کار بر او تحمیل شده است.(24)
البته بدیهى است که آن چه مطلوب و مفید است، مشورت با همسر در امور مربوط به خانه و خانواده است؛ و یا امورى که زن در آن صاحب نظراست؛ و در امورى که به او ارتباطى ندارد مشورت، توصیه نمى شود. پس به وسیله مشورت با همسر، علاوه بر حل مشکلات، راه صحیح نیز انتخاب مى شود و امور به احسن وجه اداره مى گردد.

پى نوشت ها:

1- تفسیر المنار، محمدرشید رضا، ج،4ص456؛ التفسیر المنیر، وهبه الزحیلى، ج3-،4 ص302.
2- مجمع البیان، ابوعلى الفضل بن الحسن الطبرسى،ج3-،4 ص35.
3- محمدى رى شهرى، میزان الحکمه، ج،3 پیشین، ص140.
4- عبدالله جوادى آملى، مبادى اخلاق در قرآن، چاپ دوم، قم مرکز نشر اسراء، 1378 ه ش، ص158.
5- ابوجعفر محمدبن على بن الحسن ابن بابویه القمى، علل الشرایع، ج،1 پیشین، ص،360 محمدباقرالمجلسى، بحارالانوار، ج،6 پیشین، ص،22 باب،8 روایت14.
6- سوره اسراء، (17)، آیه 70.
7- علاءالدین على بن حسام الدین المتقى الهندى، کنزالعمال فى سنن الاقوال و الافعال، ج،16 بیروت، مؤسسه الرساله، 1409 ه ق، ص،371 حدیث 44943؛ جلال الدین عبدالرحمن بن ابى بکر السیوطى، الجامع الصغیر، ج،1 بیروت، دارالفکر، بى تا، ص،632 حدیث 4102.
8- محمدباقر المجلسى، بحارالانوار، ج،100 پیشین، باب ،2 ص،224 حدیث 5.
9- محمدبن حسن الحرالعاملى، وسائل الشیعه، ج ،20 پیشین، باب استحباب الاحسان الى الزوجه، ص ،171 حدیث 11؛ محمدبن على بن الحسن ابن بابویه القمى، من لاحضره الفقیه، ج ،3 پیشین، باب حق المراه على الزوج،ص ،320 حدیث 14.
10- ومن آیاته أن خلق لکم من أنفسکم أزواجاً لتسکنوا الیها و جعل بینکم موده و رحمه؛ سوره روم(30)، آیه 21.
11- محمدبن حسن الحر العالملى، وسائل الشیعه، ج،20 پیشین، باب استحباب حب النساء... ص،22 حدیث2.
12- همان ص،24 حدیق12.
13- همان، ص ،23 حدیث9.
14- سوره بقره (2)، آیاه 187.
15- جارالله محمود بن عمر الزمخشرى، الکشاف، ج،1 چاپ اول، قم، مکتب الاعلام الاسلام، ،1414 ه ق ص230.
16- سید محمد حسین طباطبایى، المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوى همدانى، ج،2 پیشین، ص64.
17- ناصر مکارم شیرازى و همکاران، تفسیر نمونه، ج،1 پیشین، ص،650 محسن قرائتى، تفسیر نور، ج،1 پیشین، ص382.
18- محمدبن حسن الحرالعالملى، وسائل الشیعه، ج،20 پیشین، باب استحباب الاحسان الى الزوجه...، ص ،169 حدیث ،1 ابوجعفر محمد یعقوب، الکلینى، فروع الکافى، ج،5 پیشین، ص510.
19- سوره آل عمران، (3)، آیه 134.
20- سوره، نساء(4)، آیه 19.
21- محمدبن حسن الحرالعاملى، وسائل الشیعه، ج،20 پیشین، باب جمله من آداب عشره النساء، ص،169 حدیث3.
22- سوره بقره (2)، آیه 233.
23- سوره طلاق(65)، آیه 6.
24- محمدتقى مصباح یزدى، اخلاق در قرآن، ج،3 چاپ اول، قم، انتشارات مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(ره)، 1378 ه ش، ص78.






تاریخ : جمعه 91/6/3 | 1:48 عصر | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()
ویژگى‌هاى خانواده برتر در اسلام

 

نعمت اللّه یوسفیان
چکیده

اسـلام، در روش تـربـیـتـى خـود، انـسان‌ها را به الگوها، ایده آل‌ها و نمونه‌هاى برتر تـوجـه مـى‌دهـد. تاثیر الگوهـا در ساخته شدن فرد و اجتماع برکسى پوشیده نیست. خـانـواده، کـوچـک‌تـریـن واحـد اجـتـمـاعـى اسـت کـه سـلول اولیـه آن را زن و شـوهـر تـشـکـیـل مـى‌دهـنـد. الگـوى اسـلام بـراى خـانـواده ایـده آل کـدام است؟ اسلام چه خانواده‌اى را برتر مى شمارد؟ خانواده برتر از نظر اسلام چه ویژگی‌هایى دارد؟ و...
مـقاله حاضر با عنوان ((ویژگی‌هاى خانواده برتر در اسلام )) به بیان این مهم پرداخته اسـت. از ایـن رو، پس از مقدمه اى کوتاه و تبیین مفهوم خانواده و ملاک برترى ، به نمونه هـایى از خانواده برتر در قرآن کریم پرداخته است. پس از آن ، ضمن معرفى برترین خـانـواده در مـنـظـر اسـلام ، ویژگی‌هاى خانواده برتر در سه محور اصالت خانوادگى، ویژگی‌هاى نفسانـى ارکان خانـواده و ویژگی‌هاى رفتارى آنان مورد بررسى قرار گرفته است و در پایان چند نکته به عنوان نتیجه‌گیرى ارائه گردیده است .
واژه‌هاى کلیدى : خانواده ، خانواده برتر، ویژگی‌هاى خانواده برتر.

مقدمه

خـانـواده ، کـانـونـى است مقدس که در سایه پیوند زناشویى دو انسان از دو جنس مخالف پـایـه گـذارى شـده و بـا پـیـدایـش و تـولیـد فـرزنـدان کامل تر مى شود. به عقیده صاحبنظران ، خانواده از نـخـسـتـین نظامهاى نهادى عمومى و جهانى است که براى رفع نیازمندی‌هاى حیاتى و عاطفى انـسـان و بـقـاى جامعه ضرورت تام شریفه ((وَاجعَلنا لِلمُتّقینَ اِماما)) (فرقان : 74)، آرمانى است که خانواده‌هاى اسلامى باید آن را عینیت بخشند و صلاحیت الگویى اسلام را براى تربیت شایستگان و خانواده هاى برتر براى جهانیان به اثبات برسانند.

خانواده برتر

در اسلام بـراى تـشـکیل خـانـواده ، استانداردهایى معرفى شده است . هرقدر ارکان تـشکیل دهنده خانواده با آن استانداردها منطبق باشند به همان مقدار از شایستگى و برترى بـرخـوردار خـواهـنـد بـود. در روایات ، ویژگی‌هاى فراوان براى شایسته ترین زنان و مردان بیان شده است و در سیره معصومین (ع ) نیز ارشاداتى وجود دارد که مى توان از آنها خـانـواده هـاى بـرتـر و شـایـسـتـه را شـنـاخـت . از ایـن رو، بـه طـور اجـمـال مـى توان گفت خانواده برتر از نظر اسلام ، آن است که ارکان آن شایسته و منطبق بـا اسـتـانـداردهـاى اسـلامـى باشد، مناسبات و روابطى منطبق با آموزه هاى دینى بر آنها حـاکـم بـاشـد، خـروجـى آن انـسـانـهـایـى شـایـسـتـه ومـوثـر در سـاخـته شدن جامعه ایده آل اسـلامـى بـاشـد. وامـا مـلاک بـرتـرى ، از نـظـر اسـلام ، مـال و ثروت و مانند آن نیست که کسى به آنها ببالد و بگوید: ((نَحنُ اَکثرُ اَموالاً وَاَولادا)) (سباء: 35). از این رو، اگر خانواده اى را برخوردار یافیتد نباید شگفت زده شوید ((فَلا تـُعـجِبُکَ اَموالُهم وَلا اَولادُهُم )) (توبه : 55) زور وقوت مادى نیز معیار برترى نیست که کسى در ارزیابى افراد در خانواده ها بگوید: ((کانواُ اَشَدَّ مِنکُم قُوّةً)) (توبه :9) چنانکه برخوردارى از قوم و قبیله و عشیره ، جاه و مقام وشهرت نیز ملاک برترى نست .
بـرتـرى خـانـواده بـه انـطـباق آن با استانداردهاى اسلامى و برخوردارى از ویژگیهاى ارزشـى و فـضـیـلتـهـاست . هر خانواده اى از آن استانداردها بهره مند باشد برتر است . بـنـابـرایـن ، مـنـظـور از بـرتـرى خـانـواده ، بـرتـرى در فـضـایـل انـسانى و ارزشهاى اسلامى است که برخى از آنها باعنوان ویژگیهاى خانواده برتر خواهد آمد.

خانواده برتر در قرآن

قرآن کریم بهترین الگوها را براى شناسایى خانواده برتر به جهانیان معرفى کرده است . خاندان حضرت ابراهیم (ع ) از آن جمله است . در آیه اى از قرآن کریم مى خوانیم :
اِنَّ اللهَ اصـطـَفـى ادَمَ وَ آلَ ابـراهـیـمَ و آلَ عـِمـرانَ عـَلَى العـالَمـیـن . (آل عمران : 33)
اخـلاقـى ، در شـوهـردارى ، خـانـه دارى و تـربیت فرزند نمونه است . همسر دیگرش نیز نمونه بود. ثمره زندگى حضرت ابراهیم (ع ) بِغلام حلیم ... وَبَشَّرناهُ بِاِسحاقَ نَبیّا مِنَ الصّالحین )) (صافات : 100 و 101 و 112)
ابراهیم (ع ) پدر این چنین فرزندانى است و دو همسر او نیز مادران فرزندانى این گونه انـد. هـر کـدام از آن دو در پـرورش ‍ فـرزنـد چـه مـرارتهایى کشیدند و چه آثارى از خود بـرجـاى گذاشتند؛ حضرت ابراهیم (ع ) همسرش هاجر را به همراه فرزند خردسالش به سـرزمـیـنـى بـى آب و عـلف آورد: ((رَبَّنـا اِنـّى اَسکَنتُ مِنْ ذُرّیّتى بِوادٍ غَیرِ ذِى زَرعٍ عِندَ بـَیـتـِکَ الُمـحـَرِّمِ لِیُقِیمُوا الصَّلوةَ فَاجعَلْ اَفئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهوِى اِلَیهِم ...)) (ابراهیم : 37)
هـنـگـامـى کـه فرشته هاى الهى نزد حضرت ابراهیم (ع ) آمدند و تولد حضرت اسحاق را بـه او بـشارت دادند همسر اولش ‍ (ساره ) نیز در آنجا حاضر و ایستاده بود، تبسمى بر لب داشت و ناظر بر این جریان بود؛ ترجمه آیه 71ـ73 سوره هود چنین است :
و زن او ایستاده بود. خندید. پس وى را به اسحاق و از پى اسحاق به یعقوب مژده دادیم . (هـمـسـر ابـراهـیم ) گفت : اى واى برمن ، آیا فرزند آورم با آنکه من پیرزنم و این شوهرم پیرمرد است ؟ واقعا این چیز عجیبى است . گفتند: آیا از کار خدا تعجب مى کنى ؟ رحمت خدا و برکات او بر شما خاندان (رسالت ) باد، بى گمان ، او ستوده اى بزرگوار است .
این آیات افزون بر معرفى حضرت ابراهیم (ع ) برجستگیهاى اخلاقى و معنوى همسران آن حضرت را نیز تبیین مى کنند.
قـرآن کـریـم خـانـواده حـضـرت مـریـم (ع ) را نـیـز بـرتـر دانـسـتـه و از آن بـه ((آل عـمـران )) یاد مى کند. حضرت مریم (ع ) و پدر و مادرش عمرانى که پدر موسى (ع ) است ؛ زیرا عمرانى که پدر موسى (ع ) است اصلا نامش در قرآن نیامده است .
در این خانواده برتر دو بانو یعنى حضرت مریم و مادرش به عنوان صفوه و برگزیده الهـى بـه جـهـانـیـان مـعـرفـى شده اند. حضرت مریم با آن همه کمالاتى که قرآن کریم گـوشـه هـایـى از آن را ذکـر کرده ، دست پرورده مادرى نمونه است که او را به پناه خدا سـپـرد، خـدا هم به او پناهندگى داد. آن پناه خواستن نیز در کنار محراب عبادت بود و به استجابت رسید.
قرآن کریم داستانش را در سوره آل عمران آیات 35ـ37 چنین ترسیم کرده است :
چـون زن عـمـران گـفـت : پروردگارا، آنچه در شکم خود دارم نذر تو کردم تاآزاد شده (از مـشـاغـل دنـیـا و پـرستشگر تو) باشد، پس از من بپذیر که تو خود شنواى دانایى . پس چـون فـرزنـدش را بـزاد، گـفـت : پـروردگـارا، من دختر زاده ام ـ و خدا به آنچه او زاییده دانـاتـر بـود ـ و پـسـر چـون دخـتـر نـیـست و من نامش را مریم نهادم و او و فرزندانش را از شـیـطـان رانـده شـده بـه تـو پـنـاه مـى دهـم . پـس پـروردگـارش وى (مریم ) را با حسن قـبـول پـذیـرا شـد و ا و را خود حضرت مریم (ع ) نیز مادرى است نمونه و فرزندى چون حـضـرت عـیـسـى (ع ) را تربیت کرد. قرآن کریم مادر این فرزند عرفانى این بانو همین بـس کـه فرشته ها نزد او مى آمدند و پیام خدا را براى او مى آوردند: ((اِذْ قالَتِ المَلائِکَةُ یـا مـَریـَمُ اِنَّ اللّهَ اصـطـَفـاکِ وَ طـَهَّرَکِ وَاصـطـَفـَاکِ عَلى نِساءِ العالَمین یا مَریَمُ اقْنُتى لِربِّکِ وَ اسْجُدى وَ ارکعى مَعَ الرّاکِعین )) (آل عمران : 42ـ 43)
وقـتـى حضرت زکریا نزد مریم مى آمد، او را در محراب عبادتش مى یافت در حالى که نزد او غـذاهـاى بـهـشـتـى بـود: ((فـَلَمـّا دَخـَلَ عـَلَیـهـا زَکـَرّیـا الِمـحـرابَ وَجـَدَ عـِنـدَهـا رَزقا...))(آل عمران : 37) و همه این کمالات و کرامتها از آن حضرت مریم است .
نـمـونـه دیـگر خانواده برتر در قرآن ، خانواده حضرت یحیى (ع ) است . او نمونه اى از فـرزنـدى صـالح در خـانواده اى شایسته است خانواده حضرت موسى (ع ) نیز از این جمله اسـت . او پـدر و مادرى نمونه دارد. قرآن کریم داستان مرارتهاى مادرش را در آن شایسته بـراى هـمـسـرش اسـت . چـنـان کـه هـمـسـر او نیز دختر حضرت شعیب (ع ) داراى صلاحیتهاى اخلاقى و معنوى فراوانى است که قرآن کریم نجابت و حیاى او را ستوده است .((فَجاءَتهُ اِحداهُما تَمشى عَلَى استحیاء...)) (قصص : 25)

برترین خانواده در اسلام

اسـلام ، اهـل بـیـت پـیـغـمـبـر اکـرم (ص ) را بـه عـنـوان نـمـونـه اى کـامـل از خـانواده برتر معرفى و صلاحیت الگویى آن را براى جهانیان امضا کرده است . خـداونـد سـبـحـان ایـن خانواده را از هرگونه رجس و پلیدى مبرا دانسته است . آیه شریفه ((اِنَّمـا یـُریـدُ اللهُ لِیـُذهبَ عَنکُم الرّجسَ اهلَالبیتِ وَ یُطَهّرکُم تَطهیرا)) (احزاب : 23)، خطاب به همین خانواده است .
آیـه مـبـاهـله (آل عـمـران :61) در بـاره اعـضاى این خانواده وارد شده و عظمت مقامات معنوى و عرفانى آنان را به نمایش ‍ گذاشته است . سوره انسان فضیلتهاى آنان را ستوده است و خلاصه جاى جاى قرآن از فضایل و ویژگیهاى آنان سخن گفته است .
ایـن خـانـواده از پـیـونـد مـلکـوتـى وجـود نـازنـیـن حـضـرت عـلى (ع ) و فـاطـمه اطهر(ع ) تـشـکـیـل شـده اسـت و آن دو مـصـداق اتـم انـسـان کـامـل و ایـده آل هستند. على (ع ) و فاطمه (ع ) کفو یکدیگرند؛ اگر على (ع ) نبود فاطمه (ع ) در عالم هـمـتـایـى نـداشـت و اگـر فـاطـمـه (ع ) نـبـود براى على (ع ) کفوى نبود. پیوند آن دو در آسـمـانـهـا و نـزد عـرشـیـان بـرقـرار شـد و در جـمـع زمـیـنـیـان تـحـقـق عـیـنـى یـافـت . رسـول خـدا(ص ) در جـریـان ازدواج آن دو وجود عرشى ، آنان را اسوه و الگوى امت خویش خواند و فرمود:
زنـدگـى عـلى (ع ) و فـاطمه (ع ) سراسر الگوست . همسر دارى على (ع )، مدیریت او در خـانـه و خـانـواده ، شـوهردارى فاطمه (ع )، خانه دارى و تربیت فرزند او در عالم نظیر ندارد و تا قیامت براى جهانیان نورافشانى مى کند.

ویژگیهاى خانواده برتر

بـا تـوجـه به اینکه اهل بیت پیامبراکرم (ص ) از نظر اسلام برترین خانواده شمرده مى شـونـد از تـمـام ویـژگـیـهـاى ارزشـى و اسـتـانـداردهـاى مـکـتـبـى بـه صـورتـى کامل برخوردارند، باید این خانواده براى همگان الگو قرار گیرند و ویژگیهاى آن به عـنـوان نـوک قـله و اوج ارزشـهـاى اسـلامى مورد توجه باشد و خانواده هاى اسلامى براى رشـد و تـعـالى خـود و دسـتـیـابـى بـه زنـدگـى ایـده آل ومـکـتـبـى هـمـواره ارزشـهاى نوک قله را مدنظر قرار دهند و تمام حرکات و سکنات و جهت گیریهاى خود را با آن هماهنگ سازند و تا مى توانند در همان سمت و سو حرکت کنند و خود را به نوک قله نزدیک سازند.
امام على (ع ) پیروان خود را به اهل بیت و الگوگیرى از آنان فرا خوانده ، مى فرماید:
به اهل بیت پیامبر بنگرید، از آن سمت که آنها گام برمى دارند منحرف نشوید و قدم به جـاى قـدمشان بگذارید، آنها هرگز شما را از جاده هدایت بیرون نمى برند و به پستى و هـلاکـت بـاز نـمى گردانند. اگر سکوت کنند سکوکت کنید و اگر قیام کردند قیام کنید، از آنها پیشى نگیرید که با این توضیح ویژگیهاى خانواده برتر را از دیدگاه اسلام در محورهاى زیر پى مى گیریم .

1. اصالت خانوادگى

اولیـن ویـژگـى خـانـواده بـرتـر در اسـلام ، اصـالت خـانـوادگـى و اصل و نسب پاکیزه است . اصلاب ارزشمند پدران و دامنهاى مطهر و پاک مادران که به هیچ گـونـه پـلیـدى آلوده نشده اند، چنان که در زیارتنامه امام حسین (ع ) مى خوانیم : ((اَشهَدُ اَنَّکَ کُنتَ مى دهم که تو از گوهرهاى پاک و از ارحام مطهرى . جاهلیت به ناپاکیهایش شما را آلوده نساخت و لباسهاى ناپاک خود را براندام شما نپوشاند.
ایـن ویـژگـى آنچنان مهم است که امام حسین (ع ) در جریان نهضت کربلا و دست بیعت ندادن با یزید به آن استفاده مى کند و من با یزید بیعت کنم ، بلکه دامنهاى پاک و منزهى که من در آن پرورش یافته ام به من چنین اجازه اى نمى دهند.
امـام عـلى (ع ) بـه مـالک اشـتـر توصیه مى فرماید که براى گزینش فرماندهان لشکر اسلام بر ویژگى اصالت و شرافت در کتابهاى فقهى نیز براى گزینش همسر به این ویژگى توجه شده است .

2. ویژگى هاى نفسانى

خـانـواده بـرتـر از لحـاظ ویـژگـیـهـاى نـفـسـانـى ارکـان تشکیل دهنده آن برجستگیهایى دارد که برخى از آنها عبارت است از:

1 ـ 2 دین و ایمان

خـانـواده اى بـرتـر اسـت کـه هـر کدام از ارکان آن از ویژگى دین و ایمان و اعتقادات ناب برخوردار باشد. ترجمه آیه 221 سوره بقره چنین است :
زنـان مـشـرک را تـا ایـمان نیاورده اند، به زنى مگیرید و کنیز مومن بهتر از آزادزن مشرک اسـت هـرچـنـد زیـبایى او شما را به شگفت آورد و به مردان مشرک تا ایمان نیاورده اند زن مومن ندهید و برده مومن بهتر از آزادمرد مشرک است ، هرچند شما را به شگفت آورد.
ممکن است یکى از ارکان خانواده مانند مرد از این ویژگى برخوردار باشد، ولى همسر او از آن بـى بـهـره باشد. براى مثال قرآن کریم از همسر حضرت نوح و حضرت لوط یاد مى کـنـد کـه تـحـت سـرپـرسـتـى آنـان بـودند. ولى عارى از ایمان بودند و از نظر مکتبى و فرهنگى خیانت کردند و به پیامبر خویش ایمان نیاوردند. قرآن این دو زن را الگوى مردم بد معرفى کرده ، مى فرماید:
ضـَرَبَ اللَّهُ مـَثَلاً لِلَّذِینَ کَفَرُوا امْرَاءَةَ نُوحٍ وَامْرَاءَةَ لُوطٍ کَانَتَا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَیْنِ فَخَانَتَاهُمَا... . (تحریم : 10)
گـاهـى نـیز ممکن است در خانواده اى زن داراى ویژگى دین و ایمان باشد و شوهرش از آن بى بهره باشد. مانند حضرت آسیه . قرآن کریم مى فرماید:
وَضـَرَبَ اللّه مَثَلا لِلَّذینَ امَنوا امرَئةَ فرعَونَ اِذ قالَت رَبِّ ابن لى عِندکَ بیتا فِى الجَنّهِ و نَجِّنى مِن فرعونَ وَ عَمَله وَ نَجِّنى مِنَ القَوم الظّالمین . (تحریم : 11)
در آموزه هاى اسلامى براى گزینش همسر شایسته بر ویژگى دین و ایمان بسیار تاکید شـده اسـت . در اسـلام ، بـعـد از ایـمـان به درخانواده برتر، زن و شوهر هر دو از عقیده و ایـمـانـى خالص برخوردارند. چنانکه در مورد حضرت على (ع ) و فاطمه (ع ) این گونه اسـت . اگـر ایـمـان جـن و انس را روى هم بگذارند به اندازه ایمان على (ع ) نمى رسد. آن حـضـرت فرمود: اگر پرده را کنار هم فاطمه زهرا(ع ) نیز همانند شویش از مراتب بالاى ایمان برخوردار بود. رسول خدا(ص ) درباره ایمان دخترش فرمود:
همانا خداوند تمام وجود دخترم فاطمه را از ایمان و یقین لبریز کرده است .

2 ـ 2. علم و دانش

ارکـان تـشـکـیـل دهـنـده خـانـواده برتر از لحاظ علم و آگاهى دارا و ثروتمند هستند. در این خـانـواده ، زن افـزون بـر اطـلاعـات و آگـاهـیـهـاى مـذهـبـى بـه عـنوان همسر، مادر، مدیر و کـدبـانوى خانه از آگاهیهاى لازم زندگى برخوردار است . راه و رسم شوهردارى و خانه دارى را به خوبى مى داند و به وظایفى که شرع مقدس بردوش او نهاده ، واقف است و از لحـاظ رشـد عـقـلى و فـکـرى بـه درجـه اى رسـیـده اسـت کـه نـیازى به امر و نهى ندارد. رسول خدا(ص ) مى فرماید:
بـهـتـریـن دخـتـران (بـراى ازدواج ) کـسـانـى انـد کـه از عقل و ادب برخوردارند و شما به امر ونهى او نیازى نمى یابى .
مرد چنین خانواده اى نیز افزون بر اطلاعات دینى ، به عنوان مدیر و سرپرست خانواده ، شوهر و پدر از آگاهیهاى لازم برخوردار است و به وظایفى که اسلام بر عهده اش نهاده ، به خوبى آشناست .
یـکـى از مـشـکـلاتـى کـه اکـثـر خـانـواده هـاى مـذهـبـى بـا آن مـواجـه انـد جهل و نادانى است . از این رو، در زندگى خانوادگى ناکام مى مانند. روابط حاکم بر زن و شـوهـر بـا آمـوزه هـاى اسـلامى انطباق ندارد. فضاى خانه و خانواده و محیط نشو ونماى فرزندان در اثر جهالت و ناسازگارى با آموزه هاى اسلامى آفت زده شده است . فرزندان در چنین خانواده هایى لوس ، ترسو، حقیر و غیرمتکى به نفس و مانند آن بار مى آیند.

3 ـ 2. معنویت

زن وشـوهـر در خـانـواده بـرتـر سـرشـار از مـعنویت اند. زندگى آنان صحنه ذکر و یاد خـداسـت . اهـل تـهـجـد و شـب زنده دارى ، تلاوت قرآن ، دعا و مناجات ، راز ونیاز، توبه و اسـتـغـفار و مانند آن هستند. از حضیض دنیا و خواسته هاى ناچیز دنیوى فراتر رفته اند و مـرغ دلشـان بـه پـرواز درآمـده و اوج گـرفـتـه اسـت . دنـیـا و مال و ثروت ، جاه و مقام و شهرت و امثال این امور اعتبارى سیرابشان نمى کند.
پیوند آنها با یکدیگر ذره اى از معنویتشان نکاسته ، بلکه بر توفیقاتشان افزوده است ؛ چرا که زندگى زناشویى آنان به ارتباط آنها با خدا بیشتر مدد رسانده است .
آیـا مـى شـود در این دنیاى پرآشوب باانواع مشکلات خانواده اى را با این ویژگى یافت کـه در سـیـر مـلکـوتى و معنوى و عرفانى به پرواز درآمده و راه تعالى و ترقى را با سـرعـت طـى مـى کند، پیدا کرد؟ مثال این خانواده کدام است ؟ مى گوییم بله ، شدنى است . مانند على (ع ) و فاطمه (س ).
مـعـنـویـت امیرمومنان که زبانزد خاص و عام است . خدا بر سراسر زندگى اش حکومت دارد. تن او در میان زمینیان ، ولى روحش ‍ با عرشیان دمخور است . در ارتباطش با خداوند سبحان آنـچـنان اوج مى گیرد که از هوش مى رود و ناظران مى پندارند که او جان سپرده است . او روزى چندین بار اینگونه در ارتباطش با خدا مدهوش مى شود.
توصیف مى کند:
وقتى دخترم فاطمه در محراب عبادت قرار مى گیرد، همچون ستاره اى براى ملائکه آسمان مى درخشد و خداوند بزرگ به آنان مى گوید: اى ملائکه من ! به بهترین بنده من فاطمه بـنـگـریـد، او در مقابل من ایستاده و از خوف من تمامى وجودش مى لرزد و با تمامى حضور قلب خویش به در روایتى دیگر مى فرماید:
امـا دخـتـرم فـاطمه ، سیده زنان عالم از اولین و آخرین است و (در حالى که ) در عبادتگاهش (بـه نـمـاز) مـى ایـستد، هفتاد هزار فرشته از ملائکه مقرب بر او سلام و درود فرستاده و هـمانگونه که مریم را ندا کردند، مى گویند: اى فاطمه خداوند تو را برگزید و مطهر و پاکیزه نمود و بر زنان عالم فاطمه (ع ) واله و شیداى خداوند برتر بود و چیزى جز جـذبـه هـاى الهـى و نـظـر بـه ((وجـه الله )) راضـى اش نـمـى کـرد. رسـول خـدا(ص ) از فـاطـمـه اش پـرسـیـد: دخـتـرم ! هـم اکـنـون جبرئیل نزد من است و از جانب خدا پیام آورده که هرچه بخواهى تحقق مى یابد. در پاسخ مى گوید:
لذتـى که از خدمت به خدا مى برم مرا از هر خواهشى بازداشته است . حاجتى جز این ندارم که پیوسته ناظر جمال زیبا و والاى خداوند کریم خانواده برتر از نظر اسلام خانوده اى اسـت کـه در ایـن سـمـت وسـو حـرکـت کـنـد و بـکـوشـد خـود را بـه ایـن قـله نـزدیـک سـازد. لااقـل ایـن اسـت کـه بـه نماز و روزه و سایر واجبات به عنوان نمادهاى معنویت اهتمام ورزد. انـدیشه و افکار خود را متوجه ملکوت کند و غل و زنجیرهاى دنیایى او را زمین گیر نسازد؛ به گونه اى که حالى براى ارتباط با معبود پیدا نکند.

4 ـ 2 تقوا

قـرآن کـریم ، تقوا را معیار برترى معرفى کرده و کسانى را که از خداپرواى بیشترى دارند گرامى تر مى شمارد. ((اِنَّ اَکْرَمَکُمْ عِندَاللّهِ اَتْقیکُمْ)) (حجرات :13).
بـر هـمـیـن اسـاس هـر خـانـواده اى کـه در رعـایـت تـقـواى الهـى پیشتازتر باشد از لحاظ الگـویى ، برتر شمرده مى شود. در خانواده برتر زن و شوهر متقى و خداترس هستند. حد ومرزهاى الهى را مراعات مى کنند.
اسـلام در تـشـکـیل خانواده بر این ویژگى تاکید کرده است و مردى را شایسته همسرى مى دانـد کـه پـارسـا باشد و از گناهانى مانند زنا، شرابخوارى و گناهان علنى دورى کند. شخصى درباره ازدواج دخترش با امام حسن مجتبى (ع ) مشورت کرد حضرت فرمود:
دخـتـرت را به ازدواج مردى باتقوا درآور؛ چرا که او اگر دخترت را دوست بدارد، احترامش مى گذارد و اگر به او علاقه نداشته باشد به او ستم 5 ـ 2 صبر و شکر
در خانواده برتر هیچ کدام از زن و شوهر در برابر سختیهاى زندگى جزع و بى تابى نـمى کنند. آنها ناملایمات زندگى را هدیه هاى خدا بر خویش مى شمارند، در وقت دارایى خدا را سپاس مى گویند و هنگام ندارى و فقر صبورى مى کنند.
رسول خدا(ص ) مى فرماید:
روزى رسـول خـدا(ص ) بـه منزل دخترش فاطمه (ع ) آمد، او را دید که روى زمین نشسته ، بـا دسـتـى فـرزنـدش را در آغوش گرفته ، شیر مى دهد و با دستى دیگر گندمها را با آسیاب دستى آرد مى کند، اشک در چشمانش حلقه زد و فرمود:
دخـتـرم ! تـلخـیـهـا و مشکلات دنیا را به یاد شیرینى و سعادت بهشت برخود گوارا ساز! حضرت فاطمه (ع ) در جواب پدر، مراتب سپاس خود را اینگونه اعلام کرد:
فـاطـمـه زهـرا(ع ) تـمام مشکلات زندگى مشترک را به جان خریده و به آن راضى بود و هیچ وقت زبان به گله و شکایت نگشود. او به اینکه خداوند سبحان نعمتهاى فراوانى به او ارزانـى داشـته ، شوهرى همچون امام على (ع ) نصیبش کرده ، فرزندانى همچون حسنین و زینبین به او داده است خدا را شکر مى کرد.

3. ویژگیهاى رفتارى

خـانـواده بـرتر در منظر اسلام از لحاظ ویژگیهاى رفتارى ارکان آن برجستگیهایى دارد که برخى از آنهاعبارت است از:

1ـ3. مدیریت ایده آل

زن و شوهر در خانواده برتر به جهت برخوردارى از سه ویژگى دانش ، مهارت و اخلاق ، خـانـه و خـانـواده را بـه بـهترین شکل ممکن اداره مى کنند. در چنین خانواده اى ، مرد مدیرى لایـق و کـاردان ، پـرتـلاش ، قـاطـع و جـدى درکـار اسـت . او هـزیـنـه زندگى را از طریق حـلال تـامـیـن مـى کـنـد. همسردارى او ایده آل است . مدیریت او بر مبناى تحکم و زورگویى نیست . حامى خانواده است و در ارشاد و هدایت و حمایت اعضاى خانواده سنگ تمام مى گذارد و آنـان را بـه سـوى مـعـنـویـات و سـعـادتـشـان سـوق مى دهد. چنان که قرآن کریم درباره اسماعیل صادق الوعد مى فرماید:
وَکانَ یَاءمُرُ اَهْلَهُ بِالصّلوةِ وَ الزَّکوة ...(نحل : 90).
زن نیز در ایفاى سه وظیفه اصلى ((شوهر دارى ))، ((خانه دارى )) و ((نقش مادرى )) اسوه است . او در هر سه حوزه همچون شویش از دانش ، مهارت و اخلاق برخوردار است .
بـى تـردید از جمله آسیبهاى جدى در بسیارى از خانواده ها این است که زن و شوهر قدرت مـدیریت ندارند و یا در مدیریت خانه و خانواده عاجزند. بنیان چنین خانواده هایى سست است و احـتـمـال نـزاع و کـشمکش و تزلزل در آن فراوان است . در این خانواده ها یا زن قربانى سوء مدیریت مرد قرار دارد و یا مرد از ناحیه سوء مدیریت زن در خانه آسیب جدى مى بیند و یا فرزندان قربانى سوء مدیریت زن و شوهراند.

2ـ3. مناسبات در روابط اسلامى

در خـانـواده بـرتـر بـهـتـریـن نـوع مـنـاسـبات و روابط وجود دارد. برخى از ویژگیهاى رفتارى زن و شوهر در خانواده برتر عبارت است از:
یـک . احـتـرام متقابل : در خانواده برتر زن و شوهر شخصیت یکدیگر را گرامى مى دارند، در ایـن خـانـواده به زن به عنوان رکنى از خانواده بالاترین احترام نثارش مى شود و مرد نیز به عنوان رکن دیگر از برترین جایگاه شخصیتى برخوردار است .
در آموزه هاى اسلامى سفارش شده است ؛ هرکس زنى را به همسرى مى گیرد باید گرامى اش بـدارد و او را با اذیت و آزار و ستمگریهایش خرد نکند و شخصیت و کرامت انسانى او را ضـایـع نـسـازد. او باید محترم باشد و در خانه دلبرى کند و مایه اذیت و آزار زبانى و مـانـنـد آن قـرار نـمـى دهد و در هرحال از او اطاعت مى کند بسیار سعادتمند شمرده شده است .((سـَعیدَةٌ سَعیدَةٌ امرَاَةٌ تُکرِمُ زَوجها وَلا تُوذِیهِ وَ تُطیعُهُ فِى جَمیعِ یکدیگر نمى گذارند و گـاه در اثر جهالت ویا غفلت در حضور فرزندان یکدیگر رامورد تحقیر و اهانت قرار مى دهند و هیبت و مهابت لازم را براى تربیت فرزندان از دست مى دهند.
دو. خـوش اخـلاقـى : در خـانـواده بـرتـر زن و شـوهـر بهترین مراتب خوش اخلاقى را به یـکـدیـگر نثار مى کنند. آغوش گرم محبت آنها براى یکدیگر باز است . بارویى گشاده و لبى خندان یکدیگر را ملاقات مى کنند. پاکیزه سخن مى گویند و هرگز یکدیگر را مورد آزار و زبانى واهانت قرار نمى دهند.
مرد، از بهترین مردان در ابراز محبت و لطف و خوش اخلاقى نسبت به همسر شمرده مى شود. چـنـانـکـه رسـول خـدا(ص ) خـانـواده بـرتر آنچنان متخلق به اخلاق الهى است که اقوام و خـویـشـان ، همسایگان ، دوستان و آشنایان و مجموعه هاى ایمانى از خوش اخلاقى و لطف و صفاى آنان بهره مند مى شوند و آنها را الگو قرار مى دهند.
سـه . رعـایـت حـقـوق یکدیگر: در خانواده برتر نه مرد زبان به شکایت مى گشاید و از همسرش در پایمال کردن حقوق خویش و انجام وظیفه نکردن او گله مى کند و نه زن .
آنـها به وظایف خویش به خوبى آشنا و به آن پایبند، هستند. زن و شوهر در چنین خانواده اى بـه تـقـسـیـم کـارى کـه رسـول اکرم (ص ) در زندگى مشترک على (ع ) و فاطمه (ع ) صـورت داد، کـمـال رضـایـت را دارنـد و هـرکدام انجام وظیفه کردن در محدوده تعیین شده را براى خود کارى مقدس ، در ردیف جهاد در راه خدا مى شمارند.
رسـول خـدا(ص ) کـارها را میان على (ع ) و فاطمه (ع ) تقسیم کرد و حدود وظایف هرکدام را مـشـخـص نمود و فرمود: کارهاى خانه را فاطمه (ع ) انجام دهد و کارهاى بیرونى بر عهده عـلى (ع ) بـاشـد. فـاطـمـه (ع ) مـى گـویـد: خـدا مـى دانـد کـه مـن چـقـدر از ایـن مـطـلب خـوشـحـال شـدم کـه کـارهـاى بـیـرون خانه بر عهده من مى دانست و همواره به تمام وظایف هـمـسـرى خـود عـمـل مى کرد، از پاکیزگى و ساده پوشى ، آرایش و عطر زدن گرفته تا کـارهـاى مـنزل و آرد کردن و نان پختن و تا قناعت به یک زندگى ساده و بى آلایش دلارام شوهر و مایه آرامش خاطر او بودن و ایثار مال و جان خود براى همسر.
حـضـرت عـلى (ع ) مـى فرماید: به خدا سوگند هرگز فاطمه را به خشم نیاوردم و او را بر کارى مجبور نساختم تا به دیدار خداى بزرگ شتافت . او نیز هرگز مرا ناراحت نکرد و فرمانم را زیرپا نگذاشت ، فاطمه (ع ) دلارام من بود و هرگاه چشمم به او چهار. حریم دارى و عـفاف : زن و شوهر در خانواده برتر به شدت به موازین شرعى پایبند هستند و بـه مـسـائل مـحـرم و نامحرم ، حفظ ناموس ، عفت و پاکدامنى و عدم اختلاط با نامحرمان فوق العـاده اهـمـیـت مى دهند. مرد در چنین خانواده اى عفیف است و چشم خویش از ناموس دیگران فرو مـى پـوشـد و خـواسـتـه هـاى غـریـزى خـود را در مـحـدوده اى کـه خـداونـد بـرایـش حـلال کـرده ، منحصر مى سازد. زن نیز خود را براى شوهرش ارزانى مى کند و در غیاب او از خـویـشـتـن چـون درّى در صـدف پاسدارى مى دهد و از نامحرمان حفظ مى کند. دیدگاه زن اسـوه در خـانـواده بـرتـر ایـن اسـت که در غیرضرورت بهترین چیز براى او این است که ((خـَیـرٌ خـانـواده اى که به این ویژگى پایبند نیست و به محرم و نامحرم و حفظ حجاب و عفاف اهمیت نمى دهد، آفت زده است . بسیارى از نابسامانیهاى اجتماعى از همین ناحیه صورت مـى گـیـرد کـه زن و مرد حریم خود را نمى شناسند و به موازین شرع مقدس بى اعتنایى نشان مى دهند وگرنه هرگز اسلام با حضور زن در صحنه اجتماع مخالف نیست . اسلام با بى حجابى ، بى عفتى ، اختلاط زن و مرد مخالف است .
پـنـج . تـحـمـل یـکـدیـگر: در خانواده برتر، زن و شوهر ایمان خود را در پرتو صبر و تـحـمل بر شداید و گرفتاریها، فقر و تنگدستى و دیگر سختیها و همچنین شکرگزارى از خداوند در برابر نعمتهاى او کامل مى کنند و این سخن پیغمبر اکرم (ص ) را شعار صبر و نیمه اى دیگر در سپاسگزارى .
در آمـوزه هـاى اسلامى براى مردى که در برابر کژیهاى اخلاقى همسرش صبورى کرده ، بـراى خـدا تـحـملش مى کند پاداش ‍ شاکران در نظر گرفته شده است ((مَنْ صَبَرَ عَلى خُلْقِ امرَاَةٍ سَیّئةِ الْخُلقِ وَاحْتَسَبَ فى ذَلِکَ الاَجْرَ اَعْطاهُ اللّهُ ثَوَابَ الشّاکِرینَ فِى زنى هم که بر بداخلاقى شوهرش صبر مى کند پاداشى همچون آسیه به او داده مى شود ((مَن صـَبـَرَتْ عـَلى سـُوءِ خـُلق زَوجِهَا، شش . همکارى دو جانبه : از دیگر ویژگیهاى رفتارى خـانـواده بـرتـر هـمـکـارى شایسته زن و شوهر با یکدیگر در زندگى است . آن دو، بنده خـدایـنـد و خـود را در بـرابـر او مسئول مى دانند و تمام تلاششان در زندگى این است که رضـایـت خـدا را جـلب کـنـنـد. از ایـن رو، زنـدگـى زنـاشـویى خللى بر بندگى آنان در برابر خدا ایجاد نمى کند. چنان که در زندگى حضرت على (ع ) و فاطمه (ع ) قضیه این گونه بود. روزى رسول خدا(ص ) از على (ع ) پرسید: همسرت را چگونه یافتى ؟ گفت : خـوب یـاورى بـراى اطـاعـت بـهترین نوع همکارى این است که زن از لحاظ معنوى و روحى شوهرش را تدارک کند و او را براى حضور در اجتماع تقویت نماید و مرد نیز او را در مسیر بـنـدگـى خـدا دسـتـگـیـرى کـنـد. از او مـراقـبت و محافظت نماید و خویشتن را در برابر او مسئول بداند.

3 ـ 3. شیوه زندگى

خانواده برتر در زندگى داراى سبک و شیوه اى ممتاز از دیگران است . زن و شوهر در چنین خـانـواده اى اهـل کـار و تلاش اند و براى آبادانى دنیا از هیچ کوششى دریغ نمى ورزند، ولى تمام جهت گیرى هاى زندگى آنان به سمت و سوى زهد و ساده زیستى است ؛ روشى زاهـدانـه فـقیرانه دارند و از دنیا به قدر کفاف و نیاز برداشت مى کنند. در زندگى آنها اثرى ز اسراف و ریخت و پاش دیده نمى شود.
خـانـواده بـرتر در شیوه زندگى خود حد و اندازه را نگه مى دارند، نعمتهاى الهى را بى حـسـاب و کـتـاب مـصرف نمى کنند و آنها را ضایع نمى سازند. در زندگى آنها اثرى از تجملات و تشریفات وجود ندارد. آنها کرامت انسانى خود را ارزشمندتر از آن مى دانند که اسـیـر زرق و بـرق و تـجملات دنیا شوند. نه اینکه نتوانند از امکانات دنیوى برخوردار باشند، بکله دارایى و نادارى هیچ تغییرى در شیوه زندگى آنها ندارد. سخن امیرمومنان (ع ) در این باره چنین است که مى فرماید:
اگـر بـخـواهـم غـذاى خـویش را از عسل مصفى و مغز گندم و لباسم را از ابریشم و حریر قـرار دهـم ، قـدرت دارم ، ولى هـیهات که نفس بر من پیروز سلمان فارسى روزى فاطمه زهـرا(ع ) را بـا چادرى پاره و پروصله از لیف خرما دید که به دیدار پدر بزرگوارش مـى رفـت ، تـعـجب کرد و از شدت ناراحتى گریست و عرض کرد: دختران کسرا و قیصر در حریرند و دختر رسول خدا(ص ) چادرى ساده و پشمینه با دوازده وصله بر سر دارد؟!
وقـتـى فـاطـمـه (ع ) بـه خـدمـت پـدر رسـیـد، شـگـفـتـى سـلمـان را مـطـرح کـرد. رسـول خـدا(ص ) به سلمان فرمود: یا سلمانُ! اِنَّ ابنَتى در خانواده برتر چیزى جز خدا زن و شـوهـر را راضـى نمى کند. از این رو، تمام جهت گیریهاى زندگى آنها براى جلب رضـایـت خـداوند است و گزینش شیوه زاهدانه در زندگى نیز به همین منظور است . از این رو، در روایتى دیگر خود حضرت فاطمه (ع ) اینگونه پاسخ سلمان را مى دهد:

4ـ3. تربیت نسل صالح

فـرزنـدان خـانـواده بـرتـر نـمـونـه کـامـلى از تـربیت شدگان مکتبى اند. بهترین شیوه تـربـیـتـى را در خـانواده برتر مى توان سراغ گرفت . فرزندان در چنین خانواده اى از اوان کـودکـى تـربـیت دینى و اخلاقى مى شوند. راه و رسم خوب زیستن را مى آموزند. با شـخـصـیـت و عزتمند بار مى آیند و انسانى صالح مى شوند و قدم به عرصه اجتماع مى گذارند و منشا آثار و برکات فراوان مى شوند.
تـربـیـت دو رکن دارد: نخست عشق و عاطفه و دیگرى علم و آگاهى ؛ و زن و شوهر در خانواده بـرتـر از هـر دو رکـن برخوردارند؛ آنها از جهت عشق و محبت به فرزند و علاقه مندى به سرنوشت او ثروتمند هستند و از لحاظ علم و دانش از بالاترین اطلاعات برخوردارند. مى دانـنـد کـه کـودک از نـظـر روانى چه خواسته هایى دارد و چگونه باید به خواسته هایش پـاسـخ داد. مـى دانند چگونه باید به کودک ابراز محبت کرد و چه مقدار باید به او محبت شـود کـه لوس بـار نـیـایـد. کـودک در خـانـواده برتر مورد تکریم قرار مى گیرد و با شـخـصـیـت بـار مـى آیـد. بـه سـوالات او بـه صـورت مـنـطـقـى ، مـسـتـدل و مـتـنـاسب با میزان درک و فهم او پاسخ داده مى شود. او در چنین خانواده اى شجاع بار مى آید، چرا که زن و شوهر هرگز کودکشان را از موهومات نمى ترسانند.

نتیجه گیرى

از مجموع آنچه گذشت نتیجه گرفته مى شود که :
1. خـانـواده ، کـوچـک تـریـن واحـد اجـتـمـاعـى اسـت و سلول اولیه آن را زن و شوهر تشکیل مى دهند.
2. خانواده اى که با استانداردهاى اسلامى انطباق دارد، خانواده برتر است .
3. ملاک برترى خانواده ، برخوردارى از فضیلتها و ارزشهاى اسلامى است .
4. قرآن کریم منبعى براى شناسایى خانواده برتر و ویژگیهاى آن است .
5. خانواده حضرت ابراهیم ، حضرت مریم ، حضرت موسى ، حضرت شعیب و حضرت یحیى چند نمونه از خانواده هاى برتر قرآنى است .
6. اسلام ، اهل بیت پیامبر(ص ) را برترین خانواده مى شمارد و همگان را به الگوگیرى از آن دعوت مى کند.
7. ویـژگـیـهاى خانواده برتر را در سه محور اصالت خانوادگى ، ویژگیهاى نفسانى ارکان آن و ویژگیهاى رفتارى آنها مى توان خلاصه کرد.
است .
9. بـرخـى از ویـژگـیـهـاى رفـتـارى خـانـواده بـرتـر عـبـارت اسـت از مـدیـریـت ایـده آل خانواده ، مناسبات و روابط اسلامى زن و شوهر با یکدیگر، شیوه زندگى فقیرانه و زاهدانه و تربیت نسل صالح .






تاریخ : جمعه 91/6/3 | 1:46 عصر | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()
عفاف و حجاب

قرآن کریم ضمن نعمت و هدیه خداوند خواندن لباس به کارکردهاى مختلف آن اشاره مى کند و مى فرماید: «اى فرزندان آدم، براى شما لباسى فرو فرستادیم که اندام شما را مى پوشاند و مایه زینت شما است و لباس تقوا بهتر است. این از آیات خداوند است. باشد که متذکر شده پند گیرید.» 

یکى از امتیازات انسان، در مقایسه با موجودات دیگر، تهیه پوشش مناسب براى اندام خویش است. بر این اساس، لباس پوشیدن یکى از شؤون و ویژگى هاى انسان است. لباس، افزون بر حفظ انسان از سرما و گرما و برف و باران و یارى دادن وى در حفظ عفت و شرم، در آراستگى و زیبایى آدمى نیز نقشى مهم ایفا مى کند و مى توان آن را نشان دهنده گرایش اعتقادى فرد و تعلق وى به فرهنگى خاص دانست. قرآن کریم ضمن نعمت و هدیه خداوند خواندن لباس به کارکردهاى مختلف آن اشاره مى کند و مى فرماید: «اى فرزندان آدم، براى شما لباسى فرو فرستادیم که اندام شما را مى پوشاند و مایه زینت شما است و لباس تقوا بهتر است. این از آیات خداوند است. باشد که متذکر شده پند گیرید.» (1) 
در این راستا، پوشش اعضاى جنسى به دلایل گوناگون از اهمیت بیش ترى برخوردار است. برابر متقن ترین کتاب آسمانى، قرآن و دیگر کتب مقدس، تاریخ رویکرد آدمیان به پوشش از نخستین انسان ها یعنى حضرت آدم و حوا آغاز مى شود. در قرآن کریم آمده است: «فلما ذاقا الشجرة بدت لهما سواتهما و طفقا یخصفان علیهما من ورق الجنة؛ و آنگاه که آدم و حوا از آن درخت ممنوع چشیدند، پوشش خود را از دست دادند [عورتشان آشکار گردید] و به سرعت با برگ درختان بهشتى خود را پوشاندند.» (2) 
در کتاب مقدس نیز مى خوانیم: «چون زن دید که آن درخت براى خوراک نیکو است و به نظر خوش نما و درختى دلپذیر، دانش افزا. پس از میوه اش گرفته بخورد و به شوهر خود نیز داد و او خورد. آنگاه چشمان هر دوى ایشان باز شد و فهمیدند که عریانند. پس برگ هاى انجیر به هم دوخته، سترها براى خویشتن ساختند.... و خداوند، رخت ها براى آدم و زنش از پوست بساخت و ایشان را پوشانید. (3) 
بر اساس پژوهش ها، از آغاز پیدایش انسان، هر یک از زن و مرد کوشیده است تا پوشش مناسب خود را تهیه کند. آدمى نخست با برگ درختان، سپس با پوست حیوانات و بعدها با دست بافت هاى خود، خویش را پوشاند. (4) تمام کسانى که زندگى بشر و تحولات آن را ارزیابى کرده اند. بر این تلاش تاکید ورزیده اند؛ براى نمونه دکتر شیبانى در کتاب «تاریخ تمدن »، با اشاره به این که تمدن سومرى ها از نخستین تمدن هاى بشرى است، مى نویسد: «نخستین دسته اى از نژاد انسان که در این نواحى متمرکز شدند و نخستین شهر حقیقى را بنا نهادند، سومرى ها بودند؛ و چون سرزمین آن ها بى اندازه حاصلخیز بود، در سال دو مرتبه محصول برداشت مى نمودند و به گله دارى و پرورش دام مى پرداختند و از الاغ و گوسفند و بز و گاو نر استفاده مى کردند. از پشم و کرک بز پارچه تهیه مى نمودند و از پارچه هاى کتانى که به آن نام گاد، (gud) مى دادند، البسه (انواع لباس) درست مى کردند.» (5) 
خوشبختانه با پیشرفت صنعت و دست یافتن به منابع و ابزار جدید، پوشش نیز از تغییرات تکاملى بهره مند گردید و انسان به پوشاک مناسب تر دست یافت. نکته قابل توجه آن است که اگر چه حیات آدمیان از همان آغاز با «پوشش » پیوند خورده است، به دلیل وجود نوعى احساس حیاى طبیعى در جنس ماده، زنان در طول تاریخ در امر پوشش تلاش و جدیت بیش تر از خود نشان داده اند. (6) دانشمندان، در مورد علت اشتیاق و جدیت بیش تر زنان، نظرهاى گوناگون ارائه داده اند؛ بسیارى ریشه اشتیاق بیش تر زنان به پوشش را طبیعت آنان دانسته اند. دکتر فخرى، دانشمند فیزیولوژیست مصرى، در این باره مى نویسد: نوعى احساس حیا در حیوانات وجود دارد؛ زیرا میل به اختلاط جنسى در حیوانات به صورت ادوارى است؛ یعنى در مقاطع خاصى از زمان چنین میلى وجود دارد و در مقاطع دیگر زمانى تمایلى به آمیزش جنسى در آنان به چشم نمى خورد. در چنین مواقعى، آنان نوعى احساس حیاى تناسلى دارند. بنابراین، ممکن است بگوییم اصل و مبدا احساس حیا، همان احساس طبیعى جنس ماده در مورد حیا است و به همین جهت، مى بینیم نوع احساس حیا در زنان از مردان قوى تر است. (7) ویل دورانت نیز مى گوید: «شرمگینى، خاص نوع انسان نیست و شباهت آشکارى دارد به کراهت حیوان ماده از جفت شدن در غیر فصل جفت جویى یا خارج از حد معتاد آن. مسلما ریشه شرمگینى نیز از همین جا است.» (8) 
در مقابل، ویلیام جیمز، روان شناس معروف، حیا را امرى اکتسابى مى داند و مى نویسد: «زنان دریافتند که دست و دلبازى مایه طعن و تحقیر است و این امر را به دختران خود یاد دادند....» یکى از محققان سبب گرایش زنان به حیا را چنین توضیح داده است: «خوددارى از انبساط و امساک در بذل و بخشش، بهترین سلاح براى شکار مردان است... مرد جوان به دنبال چشمان پر از حیا است و بى آن که بداند، حس مى کند که این خوددارى ظریفانه از یک لطف و دقت عالى خبر مى دهد.» (9) شوپنهاور نیز حیاى زن را رهاورد پیمان پنهانى زنان براى افزایش ارزش و جذابیت خود و وادار ساختن مرد به جست و جو مى داند. (10) 
طبق این دیدگاه، حیا امرى غریزى نیست؛ به نوعى در نهاد زنان ریشه دارد و از سرشت خاص آنان بر مى خیزد. 
به هر حال، به گواهى متون تاریخى، در میان اکثر قریب به اتفاق ملتها و کشورهاى جهان حجاب زنان معمول بوده است. مؤرخان، به ندرت از اقوامى بدوى که زنانشان داراى حجاب مناسب نبوده یا برهنه در اجتماع ظاهر مى شدند، نام مى برند. تعداد این اقوام آن قدر اندک است که در مقام مقایسه قابل ذکر نیستند. (11) از این رو، مى توان نتیجه گرفت: در اقوام بدوى و غیرمتمدنى که زنانشان حجاب مناسب نداشتند، وجود برخى موانع، سبب جلوگیرى از بروز استعدادهاى طبیعى و فطرى زنان شده یا عواملى ناشناخته انحراف آنان از مسیر فطرت را رقم زده است. 
حجاب زنان در طول تاریخ، فراز و نشیب هاى بسیار دیده و در سایه فرهنگ ها و سلیقه هاى حاکمان و متنفذان مذهبى تشدید یا تخفیف پذیرفته، ولى هماره تداوم یافته و هیچ گاه به طور کامل از میان نرفته است. بسیارى از مؤرخان به گستردگى دامنه حجاب و رواج آن در بین زنان اشاره کرده اند. فرید وجدى با تصریح به قدمت حجاب، با استناد به دایرة المعارف لاروس، گزارشى مفصل از پوشاندن صورت و همه اندام ها توسط زنان یونانى و فنیقى ارائه مى دهد و از رواج حجاب در میان زنان اسبرطا، سیبرى، آسیاى صغیر، فارس و عرب سخن مى گوید. (12) 
ویل دورانت زنان بریتانیاى جدید و جزیره برنئو را داراى حجاب کامل خوانده است. (13) راسل کیفیت حجاب در عصر ملکه ویکتوریا را شدید مى شمارد. (14) و مهدى قلى هدایت از رواج حجاب در چین سخن مى گوید. (15) 
بدون آن که تحت تاثیر هیچ آموزه، فرمان یا تذکرى قرار گیرند، به وسیله برگ هاى درختان بهشتى به سرعت خود را پوشاندند - راز رویکرد انسان به پوشش را نهاد و فطرت او دانسته اند؛ زیرا اولا، نخستین انسان ها به طور فطرى به پوشش روى آورده اند. ثانیا، گزارش هاى موجود به خوبى اثبات مى کند که حجاب زن در نقاط مختلف جهان به طور کامل رعایت مى شده و در بعضى از موارد با شدت و سختى همراه بوده است. ثالثا، اگر اکنون نیز به لباس ملى کشورهاى جهان بنگریم، معمول بودن حجاب زنان را به خوبى در مى یابیم. آقاى «براون واشنایدر» در کتابى به نام «پوشاک اقوام مختلف » تصویر لباس هاى ملى و رایج کشورهاى مختلف جهان از عهد باستان تا قرن بیستم را به تفصیل ارائه کرده است. نگاهى کوتاه به این کتاب نشان مى دهد یهودیان، مسیحیان، اعراب، یونانیان، اهالى رم، آلمان، خاور نزدیک و... حجاب را به طور کامل رعایت مى کردند و اکثرا سر خویش را نیز مى پوشاندند. برابر تصاویر این کتاب، کاهش تدریجى حجاب زنان از نیمه دوم قرن هیجدهم در اروپا آغاز شد؛ ولى حتى تا اواخر قرن نوزدهم، اروپاییان همچنان لباس بلند مى پوشیدند و سر را نیز مى پوشاندند. (16) 
متداول بودن حجاب در میان ملل مختلف که عقیده، مذهب و شرایط جغرافیایى متفاوت داشتند، نیز نشان دهنده تمایل فطرى زنان به حجاب دانسته شده است. بسیارى از جامعه شناسان حجاب زن را مقتضاى طبیعى جامعه بشرى معرفى کرده اند. مونتسکیو مى نویسد: «قوانین طبیعت حکم مى کند زن خوددار باشد؛ زیرا مرد با تهور آفریده شده است و زن نیروى خوددارى بیش ترى دارد. بنابراین، تضاد بین آن ها را مى توان با حجاب از بین برد و بر اساس همین اصل، تمام ملل جهان معتقدند که زنان باید حیا و حجاب داشته باشند.» (17) 
در نظر منتسکیو، از دست رفتن عفت زنان به قدرى نواقص و معایب پدید مى آورد و روح مردم را فاسد مى کند که اگر کشورى بدان دچار گردد، در بدبختى هاى فراوان فرو مى رود. به خصوص در حکومت دموکراسى از دست رفتن عفت سبب بزرگ ترین بدبختى ها و مفاسد مى شود و اساس حکومت را از بین مى برد. بدین جهت، «در جمهورى نه تنها اخلاق فاسد بلکه تظاهر به فساد اخلاق و سبکى را نیز منع کرده اند؛ چه آن که عشوه گرى و طنازى که از بیکارى زن ها تولید مى شود، نتیجه اش آن است که قبل از آن که خود زن ها را فاسد کند، دیگران را فاسد مى نماید.» (18) 
با عنایت به تمایل فطرى زن و نقش حیاتى پوشش زنان در کنترل و هدایت غرائز شهوانى در مسیر صحیح و جلوگیرى از فساد و تباهى جامعه، پیامبران الاهى، هماهنگ با فطرت انسانى زنان، آنان را به حجاب فراخواندند و بدین وسیله اشتیاق درونى شان را با قوانین تشریعى استحکام بخشیدند. (19) 
آرى، پروردگار جهانیان از یک سو گرایش به پوشش را در نهاد زنان به ودیعت گذارد؛ از سوى دیگر، پوشاک را در لابه لاى نعمت هاى بیکرانش به بشر ارزانى داشت؛ و از سوى سوم «حجاب » را بر زنان واجب ساخت تا گوهر هستى «زن » در صدف پوشش صیانت گردد و جامعه از فرو افتادن به گرداب فساد و تباهى نجات یابد. قرآن کریم برهنگى و کنارگذاشتن لباس را دام شیطان معرفى مى کند و انسان ها را از فروافتادن در چنین دامى بر حذر مى دارد: «اى فرزندان آدم، مبادا شیطان شما را بفریبد آنچنان که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون راند و لباسشان را از تنشان بیرون آورد تا عورتشان را به آن ها بنمایاند. همانا شیطان و گروه وابسته به او، شما را از جایى [یا به گونه اى] مى بینند که شما آن ها را نمى بینید. ما شیاطین را اولیا و دوستان کسانى قرار دادیم که ایمان نمى آورند.» (20) 
از نظر تاریخى، شکل نوین بى حجابى از قرن نوزدهم آغاز شد. پس از رنسانس و انقلاب علمى صنعتى، به ویژه پس از جنگ جهانى دوم، به تدریج زمینه لازم در اروپا فراهم گردید و با وقوع نهضت به اصطلاح آزادى زنان! کنار گذاشتن حجاب مورد تشویق و تکریم قرار گرفت؛ به گفته ویل دورانت، فیلسوف تمدن نگار غرب، کارخانه داران بزرگ براى استفاده از نیروى کار ارزان قیمت زنان و حضور آنان در محیط کار، تبلیغات وسیعى را آغاز کردند و زنان نیز که از حقیقت امر ناآگاه بودند، براى دست یافتن به حقوق از دست رفته خویش تلاش فراوان کرده، موجى جدید به وجود آوردند که «نهضت زنان براى آزادى » نامیده شد و در باره ضرورت آن تبلیغات وسیعى در مطبوعات انجام گرفت. (21) دامنه این اقدامات کم کم کشورهاى اسلامى را نیز فرا گرفت. نخستین کشور اسلامى که به صورت رسمى به کشف حجاب بانوان روى آورد، افغانستان بود. دومین کشور ترکیه بود که پس از سقوط دولت عثمانى، در سال 1313 منع حجاب در آن رسمیت یافت. در ایران نیز رضاخان، در هفدهم دى ماه 1314، به صورت رسمى کشف حجاب را اجرا کرد.
پى نوشت:
1. اعراف (7): آیه 27. 
2. اعراف (7): آیه 22. 
3. تورات، سفر پیدایش، باب 3، آیات 6- 8 و 20 و 21. 
4. ویل دورانت در صفحه 155 نخستین جلد تاریخ تمدن درباره پوشاک انسان و تاریخ صنعت بافندگى مى نویسد: از آن وقت که انسان توانست سنجاق و سوزن را بسازد، به بافندگى پرداخت؛ و نیز مى توان گفت که، از وقتى که انسان بافندگى را آغاز کرد بر حسب ضرورت سوزن و سنجاق را ساخت؛ چون انسان تنها به این خشنود نبود که با پوست حیوانات خود را بپوشاند. با پشم گوسفند و الیاف گیاهان لباس هایى را براى خود تهیه کرد و همین لباس ساده است که جامه رد هندى و شنل یونانى و لنگ مصرى قدیم و سایر اقسام گوناگون و جذاب لباس انسان را در عهدهاى مختلف تشکیل داده است. در این هنگام است که بافندگى از مهم ترین هنرهاى مخصوص زن گردیده است. دوک ها و ماسوره هایى که در میان عصر جدید به دست آمده، به خوبى نشان مى دهد که صنعت عظیم بافندگى ریشه دورى دارد. 
5. تاریخ تمدن، نظام الدین مجیر شیبانى، ص 43. 
6. المراة و فلسفة التناسلیات، فخرى، ص 278، لذات فلسفه، ویل دورانت، ص 129. 
7. المراة و فلسفة التناسلیات، فخرى، ص 278 و 280 و 289. 
8. لذات فلسفه، ویل دورانت، ترجمه عباس زریاب، ص 129. 
9. همان، ص 129. 
10. حسینى نجفى، ص 116. 
11. النادر کالمعدوم؛ موارد کمیاب همانند نایاب است. 
12. دایرة المعارف فریدوجدى، ج 3، ص 336. 
13. تاریخ تمدن، ج 1، ص 72. 
14. زناشویى و اخلاق، ص 134. 
15. خاطرات و خطرات، مهدى قلى هدایت، ص 405. 
16. ر. ک. پوشاک اقوام مختلف، ترجمه یوسف کیوان شکوهى. 
17. زن در آیینه تاریخ، على اکبر علویقى، ص 115. 
18. روح القوانین، منتسکیو، ترجمه على اکبر مهتدى، ص 325. 
19. براى تفصیل بیش تر به حجاب در ادیان الاهى از نگارنده مراجعه مى شود. 
20. اعراف (7): 27. 
21. لذات فلسفه، ص 151. 





تاریخ : جمعه 91/6/3 | 1:40 عصر | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()
عفاف و حجاب

حجاب و پوشش دارای چه آثار و فوایدی است؟ 

حجاب و پوشش، در ابعاد مختلف، دارای آثار و فواید زیادی است که بعضی از مهم‌ترین فواید آن عبارت‌اند از:
 
الف) فایده‎ی حجاب در بُعد فردی
 
یکی از فواید و آثار مهم حجاب در بُعد فردی، ایجاد آرامش روانی بین افراد جامعه است که یکی از عوامل ایجاد آن عدم تهییج و تحریک جنسی است؛ در مقابل، فقدان حجاب و آزادی معاشرت‎های بی‎بندوبار میان زن و مرد، هیجان‎ها و التهاب‎های جنسی را فزونی می‎بخشد و تقاضای سکس را به صورت عطش روحی و یک خواست اشباع نشدنی درمی‎آورد. غریزه‌ی جنسی، غریزه‎ای نیرومند، عمیق و دریا صفت است که هرچه بیش‌تر اطاعت شود بیش‌تر سرکش می‎گردد؛ هم‌چون آتشی که هرچه هیزم آن زیادتر شود شعله‎ورتر می‎گردد. بهترین شاهد بر این مطلب این است که در جهان غرب که با رواج بی‎حیایی و برهنگی، اطاعت از غریزه‌ی جنسی بیش‌تر شده است، هجوم مردم به مسئله‌ی سکس نیز زیادتر شده و تیراژ مجلات و کتب سکسی بالاتر رفته است. این مطلب پاسخ روشن و قاطع به افرادی است که قایل‎اند همه‌ی گرفتاری‌هایی که در کشورهای اسلامی و شرقی بر سر غریزه‌ی جنسی وجود دارد، ناشی از محدودیت‎هاست؛ و اگر به کلی هرگونه محدودیتی برداشته شود و روابط جنسی آزاد شود، این حرص و ولعی که وجود دارد، از بین می‎رود. 
البته از این افراد باید پرسید؛ آیا غرب که محدودیت روابط زن و مرد و دختر و پسر را برداشته است، حرص و ولع جنسی در بین آنان فروکش کرده است یا افزایش یافته است؟!
پاسخ هر انسان واقع‎بین و منصفی به این سؤال این است که نه تنها حرص و ولع جنسی در غرب افزایش یافته است، بلکه هر روز شکل‎های جدیدتری از تمتّعات و بهره‎برداری‎های جنسی در آنها رواج و رسمیت می‎یابد. 
یکی از زنان غربی منصف، وضعیت جامعه‎ی غرب را در مواجهه با غریزه‎ی جنسی این‎گونه توصیف کرده است: 
کسانی می‌گویند مسئله‌ی غریزه‌ی جنسی و مشکل زن و حجاب در جوامع غربی حل شده است؛ آری، اگر از زن روی‌گرداندن و به بچه و سگ و یا هم‌جنس روی آوردن حل مسئله است، البته مدتی است این راه حل صورت گرفته است!!
 
ب) فایده‎ی حجاب در بُعد خانوادگی
 
یکی از فواید مهم حجاب در بُعد خانوادگی، اختصاص یافتن التذاذهای جنسی، به محیط خانواده و در کادر ازدواج مشروع است. اختصاص مذکور، باعث پیوند و اتصال قوی‌تر زن و شوهر، و در نتیجه استحکام بیش‌تر کانون خانواده می‎گردد؛ و برعکس، فقدان حجاب باعث انهدام نهاد خانواده است. یکی از نویسندگان، تأثیر برهنگی را در اضمحلال و خشکیدن درخت تنومند خانواده، این گونه بیان کرده است: 
در جامعه‎ای که برهنگی بر آن حاکم است، هر زن و مردی، همواره در حال مقایسه است؛ مقایسه‌ی آنچه دارد با آنچه ندارد؛ و آنچه ریشه‌ی خانوده را می‎سوزاند این است که این مقایسه آتش هوس را در زن و شوهر و مخصوصاً در وجود شوهر دامن می‎زند. زنی که بیست یا سی سال در کنار شوهر خود زندگی کرده و با مشکلات زندگی جنگیده و در غم و شادی او شریک بوده است، پیداست که اندک اندک بهار چهره‎اش شکفتگی خود را از دست می‎دهد و روی در خزان می‎گذارد. در چنین حالی که سخت محتاج عشق و مهربانی و وفاداری همسر خویش است، ناگهان زن جوان‎تری از راه می‎رسد و در کوچه و بازار، اداره و مدرسه، با پوشش نامناسب خود، به همسر او فرصت مقایسه‎ای می‎دهد؛ و این مقدمه‎ای می‎شود برای ویرانی اساس خانواده و بر باد رفتن امید زَنی که جوانی خود را نیز بر باد داده است؛ و همه‌ی خواهران جوان لابد می‎دانند که هیچ جوانی نیست که به میانسالی و پیری نرسد و لابد می‎دانند که اگر امروز آنان جوان و با طراوت‌اند در فردای بی‎طراوتی آنان، باز هم جوانانی هستند که بتوانند برای خانواده‌ی فردای آنها، همان خطری را ایجاد کنند که خود آنان امروز برای خانواده‎ها ایجاد می‎کنند.
 
ج) فایده‎ی حجاب در بُعد اجتماعی
 
یکی از فواید مهم حجاب در بُعد اجتماعی، حفظ و استیفای نیروی کار در سطح جامعه است. در مقابل، بی‎حجابی و بدحجابی باعث کشاندن لذت‎های جنسی از محیط و کادر خانواده به اجتماع، و در نتیجه، تضعیف نیروی کار افراد جامعه می‎گردد. بدون تردید، مردی که در خیابان، بازار، اداره، کارخانه و … همواره با قیافه‎های محرّک و مهیّج زنان بدحجاب و آرایش کرده مواجه باشد، تمرکز نیروی کار او کاهش می‎یابد. برخلاف نظام‎ها و کشورهای غربی، که میدان کار و فعالیت‎های اجتماعی را با لذت‎جویی‎های جنسی درهم می‎آمیزند، اسلام می‎خواهد با رعایت حجاب و پوشش، محیط اجتماع از این‎گونه لذت‎ها پاک شده، و لذت‎های جنسی، فقط در کادر خانواده و با ازدواج مشروع انجام شود
 
د) فایده‎ی حجاب در بُعد اقتصادی
 
استفاده از حجاب و پوشش، به ویژه در شکل چادر مشکی، به دلیل سادگی و ایجاد یکدستی در پوشش بانوان در بیرون منزل، می‎تواند از بُعد اقتصادی نیز تأثیر مثبت در کاهش تقاضاهای مدپرستی بانوان داشته باشد؛ البته به شرط این‎که خود چادر مشکی دست‌خوشِ این تقاضاها نگردد. متأسفانه بعضاً مظاهر مدپرستی در چادرهای مشکی نیز مشاهده می‎گردد، به گونه‎ای که برخی از بانوان به جای استفاده از چادرهای مشکی متین و باوقار، به چادرهای مشکی، توری، نازک و دارای طرح‎های جِلف و سبک که با هدف و فلسفه حجاب و پوشش تناسبی ندارند روی می‎آورند. 
یکی از دانشجویان محجبه درباره‌ی رواج فرهنگ مدگرایی در خاطرات قبل از انقلاب خود گفته است: 
یادم می‌آید آن وقت‌ها که حجاب نداشتم، اگر دو روز پشت سر هم قرار بود که به خانه‌ی کسی بروم، لباسی را که امروز پوشیده بودم، حاضر نمی‌شدم فردا بپوشم! احساس می‌کردم مسخره است و سعی داشتم حتی اگر شده، لباس دیگران را به عاریه بگیرم و بپوشم، تا من هم با لباس جدیدی رفته باشم. این کارها واقعاً رفاه حال و راحتی را از خانم‌ها سلب کرده بود.
علاوه بر فواید یاد شده، به طور فهرست‎وار فواید و آثار دیگری نیز برای حجاب و پوشش می‎توان نام برد، که مهم‎ترین آنها عبارتند از: 
ـ حفظ ارزش‎های انسانی؛ مانند عفت، حیا و متانت در جامعه و کاهش مفاسد اجتماعی. 
ـ هدایت،کنترل و بهره‎مندی صحیح و مطلوب از امیال وغرایز انسانی. 
ـ تأمین و تضمین سلامت و پاکی نسل افراد جامعه.
پی نوشتها
[1] . جوهری، صحاح اللغه، الحجاب: الستر؛ فیومی، المصباح المنیر، حجبه حجباً من باب قتل: منعه و منه قیل للستر الحجاب لانه یمنع المشاهده. 
[2] . در قرآن این کلمه در هشت مورد به کار رفته که بیش‌تر به معنای حاجز، مانع، حایل و پرده است. 
[3] . استاد مطهری، مسئله‌ی حجاب، ص 78. 
[4] . علامه سیدمحمدحسین فضل الله، مجله‎ی پیام زن، «جوانان، ورزش و حجاب» شماره‌ی 74، ص 19. 
[5] . سوره‌ی نور (24)، آیه‌ی 30. 
[6] . سوره‌ی ‌نور (24)، آیه‌ی 31. 
[7] . سوره‎ی احزاب (33)، آیه‎ی 32. 
[8] . سوره‌ی نور (24)، آیه‌ی 31. 
[9] . پروین اعتصامی، دیوان شعر، ص 154. 
[10] . کیهان لندن، 11/3/1374. 
[11] . الف) العفة: الکفِّ عما لا یحلّ و لا یجمل؛ ابن منظور، لسان العرب، واژه‎ی عفّت. 
ب) العفة: حصول حالة للنفس تمتنع بها عن غلبة الشهوة، راغب اصفهانی، معجم مفردات الفاظ القرآن، واژه‌ی عفّت. 
ج) عفّ عن الشیء: امتنع عنه؛ فیومی، المصباح المنیر، واژه‌ی عفّت. 
[12] . ر. ک: خسرو باقری، «نگاهی دوباره به تربیت اسلامی»، بحث ویژگی‎های عمومی انسان، ص66 - 73. 
[13] . سوره‌ی نور، آیه‌ی 60؛ این که ثیاب در آیه‌ی شریفه را به چادر معنا کردیم، به علت روایات متعددی است که آن را به جلباب تفسیر کرده است. و در مباحث آینده آشکار خواهد شد که جلباب به معنای چادر است. برای آشنایی با روایاتی که ثیاب در آیه‌ی شریفه را به جلباب تفسیر کرده‎اند، ر.ک: وسائل الشیعه، ج 14، ابواب مقدمات نکاح، باب 110، باب القواعد من النساء. 
[14] . ر.ک: مهریزی، حجاب؛ سیدعلی سادات فخر «حجاب ارزش یا روش»، کتاب نقد، ش 17 (فمینیزم) و ناهید طیبی، «حجاب و عفاف، مروری دوباره» مجله‌ی پیام زن، ش 95 و 96. مؤسسه فرهنگی دارالحدیث، مجله‎ی حدیث زندگی، ویژه‎ی عفاف. شماره‎ی 6، مرداد و شهریور 1381. 
[15]. ناهید طیبی، «حجاب و عفاف مروری دوباره»، مجله‌ی پیام زن، شماره‌ی 95، ص 75 (با کمی دخل و تصرف.) 
[16] . سوره‎ی اعراف (7)، آیه‎ی 58. 4. سوره‌ی جمعه (62)، آیه‌ی 2. 
[17]. سوره‌ی حجرات (49)، آیه‌ی 13. 
[18] . سوره‌ی نور (24)، آیه‌ی 30. 
[19] . سوره‌ی احزاب (33)، آیه‌ی 53. 
[20] . سوره‌ی نور (24)، آیه‌ی 60. 
[21] . سوره‌ی احزاب (33)، آیه‌ی 59. 
[22] . مجلسی، بحارالانوار، ج 104، ص 34. 
[23]. برای آگاهی از ابعاد گسترش این حرص و ولع ر.ک: جلال رفیع، یادداشت‌ها و ره‌آوردهای سفر نیویورک، در بهشت شدّاد آمریکای متمدن، آمریکای متوحش. 
[24]. احمد صبوری اردوباری، آیین بهزیستی اسلام، ج 3، ص 302. 
[25] . غلامعلی حداد عادل، فرهنگ برهنگی و برهنگی فرهنگی، ص 69ـ70. 
[26]. برای آگاهی از گستره‌ی کشانده شدن لذت‌های جنسی به محیط‌های کاری و اجتماع، و اعترافات صریح بعضی از زنان کشورهای غربی درباره‌ی مزاحمت‌های جنسی نسبت é ê به زنان و کودکان، ر.ک: احمد صبوری اردوباری، بهایِ یک نگاه؛ محمدتقی فلسفی، کودک از نظر وراثت و تربیت، ج 2، و روح‌الله حسینیان، حریم عفاف. 
[27] . سه بُعد قبل، از کتاب مسئله‌ی حجاب، استاد مطهری، ص 84ـ94، (با دخل و تصرف) اقتباس شده است. 
[28]. ر.ک: احمد اردوباری، آیین بهزیستی اسلام، ج 3، ص 222. 
[29]. برای آگاهی بیشتر درباره‌ی آثار و فواید حجاب و پوشش ر.ک: مجموعه مقالات پوشش و عفاف، دومین نمایشگاه تشخص و منزلت زن در نظام اسلامی؛ هم‎چنین درباره‌ی ضررهای بدحجابی ر.ک: اسدالله محمدی‌نیا، آنچه باید یک زن بداند، بخش‌های 3، 4 و 5. 
 





تاریخ : جمعه 91/6/3 | 1:37 عصر | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()
عفاف و حجاب

آنچه تا کنون از حجاب و حیا و عفاف گفتیم حکایت از آن داشت که حجاب عاملی است برای دور کردن آسیب ها از ساحت زن، در حالی که همین عامل دفع و ردّ، در جایی دیگر به نوبة خود عامل جذب و زمینه جذابیت نیز است. 

تقریباً همه، بر این نکته تأکید دارند که حیا و عفت قدر و قیمت زن را بالا می برد. تمام مردان اعم از خواستگار، شوهر، محارم و نامحرمان، به زن با حیا، احترام قائلند و زن بی حیا و بی آزرم را حقیر می شمارند.
ولیام جیمز (روان شناس معروف آمریکایی) می گوید: 
« زنان دریافتند که دست و دلبازی مایه طعن و تحقیر است و این را به دختران خود یاد دادند.» (ویل دورانت، لذات فلسفه،/ 129) 
منزلتی ناشی از حیا که نقطه مخالف بی حیایی و به قول ویل دورانت دست و دلبازی است، به گونه های مختلف تعبیر شده و هر اندیشمندی، به شکلی بازتاب آن را در زندگی زن، به توضیح نشسته است. 
ویل دورانت حیا را کمین گاهی می داند که زن با استفاده از آن می تواند همسر مورد نظرش را برگزیند یا مطابق دلخواهش اصلاح نماید: 
« حجب و حیا برای دختران همچون وسیله دفاعی است که به او اجازه می دهد تا از میان خواستگاران خود، شایسته ترین آنان را برگزیند یا خواستگارش را ناچار سازد که پیش از دست یافتن بروی، به تهذیب خود بپردازد. موانعی که حجب و عفت زنان، در برابر شهوت مردان ایجاد کرده، خود عاملی است که عاطفه و عشق شاعرانه را پدید آورده و ارزش زن را در چشم مرد بالا برده است» (ویل دورانت، قصة الحضاره،1/84) 
خانم جینا لمبروزو (روان شناس معروف ایتالیایی)، تداوم عفت و حیای زن را مهم شناخته و دلدادگی مرد را در این رابطه مؤثر دانسته است: 
« بدون شک منشأ حجب و حیای زن را در عشق و علاقه می توان یافت، چه این که زن وقتی مرد را به خویش علاقمند و خود را نسبت به او متمایل دید، منظور اصل خود نمایی و جلوه گری از بین می رود» (جینا لمبروزو،/48) 
استاد مطهری بر این باور است که عفت و حجاب، برای زن هم وسیله تصاحب دل مرد است و هم حایل و مانع در برابر گرفتاران به جنون جنسی و انگیزه تجاوز: 
« حیا و عفاف و ستر پوشش، تدبیری است که خود زن با یک نوع الهام، برای گرانبها کردن خود و حفظ موقعیت خود در برابر مرد، به کار برده است ... زن همان گونه که متوسل به زیور، خود آرایی و تجمل شد که از آن راه، قلب مرد را تصاحب کند، متوسل به دور نگه داشتن خود از دسترس مرد نیز شد، دانست که نباید خود را رایگان کند بلکه بایست آتش عشق وطلب اورا تیز تر کند ومقام خود را بالا ببرد ... به طور کلی رابطه ای است میان دست نارسی و فراق از یک طرف وعشق و سوز وگرانبهایی از طرف دیگر یعنی عشق در زمینه فراقها ودست نارسی ها می شکفتند. 
زن هر اندازه متین تر و با وقار تر و عفیف تر حرکت کند ... به احترامش افزوده است ... قرآن پس از آنکه توصیه می کند زنان خود را بپوشانند می فرماید :« ذَلِکَ أَدْنَى أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ » یعنی این کار برای این که به عفاف شناخته شوند ومعلوم شود خود را در اختیار مردان قرار نمی دهند بهتر است و در نتیجه ، دور باش وحشمت آنها ، مانع مزاحمت افراد سبکسرمی گردد » (مطهری، مجموعه آثار، 19/421)
جلال الدین بلخی، این معنا را چنین به نظم آورده است: 
آب غالب شد برآتش از نهیب***زآتش او جوشد چو باشد درحجیب 
چونکه دیگی حایل آمد هردو را***نیست کرد آن آب را کردش هوا 
ظاهرا بر زن چو آب از غالبی***باطنا مغلوب و زن را طالبی ( بلخی،/124)
یعنی، مرد چونان آب است و زن چونان آتش، اگر این دو بی هیچ مانعی در ارتباط با هم قرار گیرند، آن کس که مغلوب می شود وخاموش و سرد و بی خاصیت می گردد، زن است.
ولی اگر میان این آب و آتش، ظرفی حایل شود، آتش سرد و بی خاصیت نمی شود؛ بلکه می تواند با حرارت دائمی خود، وجود مرد را گرمایش و به غلیان و شور وا دارد. 
مطهری می گوید: 
«مرد درعمق وجودش از ابتذال تسلیم ورایگانی زن متنفر است و عزت، استغنا وبی اعتنایی او را می ستاید مردی وجود ندارد که آرزوی داشتن همسر عفیف و با حیاء را درسر نپروراند یا از زیستن درکنار چنین زنی لذت نبرد.» (مطهری، مجموعه آثار ،19/422)





تاریخ : جمعه 91/6/3 | 1:34 عصر | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

استخاره و اراده خداوند(1)

  نویسنده : محمود کریمیان

چکیده

استخاره، اصطلاحی خاصّ و منطبق بر عملی متعارف در جامعه مذهبی است که رواج گستردهای یافته است. این نوشته در پی آن است تا مستندات آن را در حدیث، گسترده‌ترین منبع در حوزه معارف دین، استخراج کرده، صحّت و سقم آن را بررسی و خطا در تطبیق این اصطلاح را روشن نماید. علاوه، رابطه استخاره و قضا و قدر الهی بحث شده است. در این زمینه، به دو گروه کلی از احادیث بر میخوریم. گروهی که مضمون آن‌ها خواندن دو رکعت نماز و دعایی خاصّ در واگذار کردن کار به خدا است، علاوه بر آن که مفاهیمی عالی همچون توکّل و رضا را در بر دارد، از تعداد به نسبت زیادی برخوردار است و در بین آن‌ها روایاتی با سند صحیح و موثّق موجود است. و گروه دوم که مضمون آن‌ها استخاره با قرآن است، تعداد آن‌ها کمتر و از جهت سندی ضعیف هستند. هم‌چنین در این نوشتار، به گروه دیگری از احادیث با این مضمون که خیر واقعی انسان در چیست، اشاره شده است. کلید واژهها: خیر، استخاره، تفأّل.

مقدّمه

طلب خیر از خدا، در بسیاری از احادیث و برخی از آیات قرآن سفارش شده است. در بسیاری از دعاهایی که از معصومان علیهم السلام وارد شده عباراتی به چشم میخورد که مضمون آن طلب خیر از خداست. حتی شاید بتوان گفت تمامی ادعیه، به گونهای طلب خیر از خدا به شمار میآیند: خیر دنیوی، اخروی و یا هر دو.
آن چه امروزه به عنوان استخاره مشهور است و در قالب خاص صورت می‌گیرد، در اصل، طلب خیر از خداست برای انجام کاری که شخص خیر و شرّ آن را نمیداند.
در این جا پرسش‌هایی مطرح میشود که: مفهوم استخاره چیست؟ اگر این مفهوم، مصادیق متعدّدی دارد، به کدامین مصداق آن سفارش شده است؟ خدا برای چه کسانی خیر خواسته است؟ آیا خیرخواهی خدا، جبر را در پی دارد؟ چگونه میتوان از خدا طلب خیر کرد؟ آیا استخاره، قضا و قدر الهی را تغییر میدهد؟ این نوشتار، به اجمال و اختصار به این پرسش‌ها پاسخ می‌دهد.

مفهوم خیر و استخاره

در معجم مقاییس اللغه، ذیل مادّه «خیر» چنین آمده است: الخاء و الیاء و الراء، اصله العطف و المیل، ثمّ یحمل علیه. فالخیر خلاف الشـرّ، لأنّ کلّ احد یمیل الیه و یعطف علی صاحبه... و الاستخارة ان تسأل خیر الأمرین لک. و کلّ هذا من الاستخارة و هی الاستعطاف؛ خاء و یاء و راء (کلمه خیر)، معنای اصلی و ریشهای آن، گرایش و تمایل پیدا کردن است. پس خیر، خلاف شرّ است؛ زیرا هر کسی به آن تمایل پیدا کرده و به کسی که اهل خیر است گرایش مییابد. و استخاره آن است که از بین دو امر، بهترین را برای خود طلب کنی. و تمام موارد آن، از باب طلب خیر است، یعنی گرایش یافتن به آن (معجم مقاییس الّلغة، ج 2، ص 232). بر اساس این معنا، «خیر» هر آن چیزی است که انسان به طرف آن میل پیدا میکند و دوست دارد به آن برسد، خواه در واقع به صلاح وی باشد و یا توهّم آن را داشته باشد. و استخاره نیز خواستن و طلب رسیدن به چیزی است که انسان آن را از بین دو امر بهتر دانسته و به آن تمایل پیدا میکند، چه آن امر را بشناسد و چه نسبت به آن آگاهی نداشته باشد و از دیگری که او را آگاه به خیر خود میداند طلب خیر کرده باشد. در النهایة ابن اثیر چنین آمده است: الخیر، ضدّ الشرّ... و الاستخاره طلب الخیرة فی الشئ و هو استفعال منه. یقال استخر الله یخر لک. و منه دعاء الاستخارة «اللهم خر لی» ای اختر لی اصلح الامرین و اجعل لی الخیرة فیه؛ خیر، ضدّ شرّ است. و استخاره، طلب خیر در چیزی است، یعنی باب استفعال از کلمه خیر. گفته میشود: از خدا طلب خیر کن تا خدا برای تو خیر بخواهد. و از همین باب است دعای استخاره که «خدایا برای من اختیار کن» یعنی از میان دو امر، شایسته‌ترین آن را برای من برگزین و خیر مرا در آن قرار ده ( النهایة فی غریب الحدیث، ج 2، ص 91).

خیر در متون دینی

واژه خیر در متون دینی معنای جدیدی نیافته و به اصطلاح، حقیقت شرعی نیست. یعنی شارع معنا و مفهوم خاصی را برای این واژه تأسیس نکرده بلکه در همان معنای لغوی، متعارف و متفاهم عرفی خود به کار برده است. امّا به انسان گوشزد کرده که به خیر و شرّ واقعی خود آگاه نیست و اموری را به اشتباه خیر میداند در حالی که در حقیقت شرّ او است و بالعکس. از این رو، مصادیقی را نیز به عنوان خیر انسان بر شمرده است.

عدم آگاهی انسان از خیر و شرّ واقعی خود

شاید دلیل اصلی برای طلب خیر از خدا، عدم آگاهی انسان به خیر و صلاح واقعی خود باشد. پس بهترین راه آن است که انسان زندگی خود را به طور طبیعی پیش ببرد و نیز از کسی که به خیر و شرّ او آگاهی کامل دارد خواستار خیر باشد. مانند فرزند خردسالی که به بسیاری از امور خود آگاهی کامل و صحیح ندارد که در این صورت، بهترین راه برای او آن است که تصمیم‌گیری در آن امور را به والدین خود بسپارد. در تأیید این مطلب به ذکر دو آیه و دو حدیث بسنده میکنیم: در آیه 216 سوره بقره، پیرامون آثار مثبت پیکار و جهاد در راه خدا در عین سختی آن چنین آمده است: کتب علیکم القتال وهو کره لکم وعسی ان تکرهوا شیئا وهو خیر لکم وعسی ان تحبوا شیئا وهو شر لکم والله یعلم وانتم لا تعلمون بر شما، پیکار و جنگ واجب شده است، در حالی که بر شما ناگوار است. و چه بسا چیزی را خوش نمی‌ دارید حال آن که آن چیز برای شما خیر است. و چه بسا چیزی را دوست می‌ دارید حال آن که برای شما شرّ است. و خدا می داند و شما نمی‌ دانید. و نیز در آیه 19 از سوره نساء، در باره رفتار نیک با زنان حتی با زنانی که مرد از (ظاهر) آن‌ها خوشش نمیآید، چنین آمده است: فإن کرهتموهن فعسی أن تکرهوا شیئا ویجعل الله فیه خیرا کثیراً؛ پس اگر از آنان (زنانتان) خوشتان نیامد، پس چه بسا چیزی را خوش نمی دارید حال آن که خدا در آن خیر فراوان قرار می دهد. در پایانِ دعایی کوتاه امّا پر محتوا و با مضامینی بس عالی از امام علی علیه السلام، این عبارت چشم را مینوازد: اللهم إن فهمت عن مسئلتی او عمیت عن طلبتی، فدلّنی علی مصالحی و خذ بقلبی الی مراشدی. فلیس ذلک بنکر من هدایاتک و لا ببدع من کفایاتک؛ خدایا، اگر ندانستم که از تو چه بخواهم و یا در خواسته خود ناآگاه و سرگردانم، مرا به آن‌ چه خیر و صلاح من است راهنمایی کن و دلم را به چیزی که رشد و صلاح من در آن است معطوف دار که این کار نسبت به راهنمایی‌های تو ناشناخته نیست و نسبت به برآوردن خواستهها از تو تازگی ندارد ( نهج البلاغه، خطبه 227).در دعایی کوتاه امّا دل نواز از امام سجاد علیه السلام در باب طلب خیر نیز چنین میخوانیم: اللهم انّی استخیرک بعلمک، فصلّ علی محمد و آله، و اقض لی بالخیرة و الهمنا معرفة الاختیار... حبّب الینا ما نکره من قضائک... حتی لا نحبّ تأخیر ما عجّلت و لا تعجیل ما اخّرت و لا نکره ما احببت و لا نتخیر ما کرهت؛ بار خدایا، من به آگاهی‌ات (به خیر و شرّم)، از تو خیر و نیکی درخواست مینمایم. پس بر محمّد و آل او درود فرست، و خیر و نیکی را برایم مقدّر فرما و شناخت اختیار و برگزیدن را به ما الهام نما (ما را به حکمت و مصلحت آن چه در باره ما اختیار کرده ای آشنا ساز)... آن چه را از تقدیر تو نمی‌ پسندیم، پیش ما محبوب گردان... تا پس انداختن آن چه را جلو انداخته ای و جلو انداختن آن چه را پس انداخته ای دوست نداشته باشیم. و آن چه را دوست داری (خواسته ای) ناپسند نشماریم، و آن چه را ناپسند داری برنگزینیم (صحیفه سجّادیه، دعای 33).

خیر واقعی انسان در چیست؟

با توجّه به عدم آگاهی انسان از خیر و شرّ واقعی خود، برای به دست آوردن محدود این آگاهی، میتوان به منابع وحیانی که به علم مطلق متّصل است مراجعه کرد. در این زمینه، احادیث نورانی اهل بیت علیهم السلام منبعی پر فیض به شمار میآید. در برخی از احادیث، این که خیر حقیقی انسان در چه چیزی است، بیان شده که ذیل عنوان بعدی به آن‌ها اشاره میشود.

مصادیق «خیر» از منظر احادیث

در برخی از روایات آمده است که اگر خدا خیر کسی را بخواهد در حق وی چه می‌کند. در این جا، به برخی از موارد اشاره می‌شود.

1. نورانی شدن دل

در روایاتی از اهل بیت علیهم السلام آمده است که هرگاه خدا خیر کسی را بخواهد، در قلب او نورانیت ایجاد میکند؛ نورانیتی که با آن بتواند حق و راه حق را بیابد. به عنوان نمونه در حدیثی به نقل از امام صادق علیه السلام آمده است: اذا اراد الله بعبد خیراً، نکت فی قلبه نکتة بیضاء، فجال القلب یطلب الحق. ثمّ هو الی امرکم، اسرع من الطیر الی وکره؛ آن گاه که خدا خیر بنده‌ای را بخواهد، در دلش نقطهای از نور ایجاد میکند و قلب به واسطه آن در پی حق میگردد، تا آن جا که رسیدن او به حق، سریع‌تر است از رسیدن پرنده به لانهاش. ( المحاسن، ج 1، ص 201، ح 37)در حدیث دیگری از امام صادق علیه السلام این مضمون آمده که همان نقطه نورانی که خدای متعال در دل برخی ایجاد می‌کند باعث میشود شخص به دیدن مردان اهل حق و راست ایمان، تمایل داشته باشد. (همان، ح 40)

2. فهم، شناخت و معرفت دقیق

تفقّه در دین که در برخی از روایات به آن سفارش شده، به معنای فهم دقیق دین است. و به همین لحاظ، علمی را که در آن تلاش و اجتهاد در راستای فهم دقیق دین صورت میگیرد، فقه و شخصی را که در آن علم قدم نهاده و تلاش میکند، فقیه مینامند. در روایاتی، تفقّه در دین را عطائی از خدا برای کسی که خیر او را خواسته بر شمرده شده است. به عنوان نمونه در حدیثی از امام صادق علیه السلام چنین آمده است: اذا اراد الله بعبد خیراً فقّهه فی الدّین؛ آن گاه که خدا خیر بندهای را بخواهد، او را فقیه در دین میگرداند ( الکافی، ج 1، ص 32، ح 3). هم‌چنین شناخت دقیق امور که نهایتاً منجر به هدایت میشود نیز در روایاتی به عنوان تحفهای از طرف خدا برای کسانی که خیرشان را بخواهد مطرح شده است. مثلاً در حدیثی به نقل از امام صادق علیه السلام آمده است: انّ الله اذا اراد بعبد خیراً طیب روحه فلا یسمع معروفاً الاّ عرّفه و لا منکراً الّا انکره؛ همانا، هنگامی که خدا خیر بندهای را بخواهد روحش را صفا میدهد، پس هر معروفی را شناخته و معروف میداند و هر منکری را انکار کرده و منکر میداند (همان، ص 165، ح 1). در حدیث دیگری میفرماید: انّ الله عزّ و جلّ، اذا اراد بعبد خیراً نکت فی قلبه نکتة من نور و فتح مسامع قلبه؛ هر آیینه، آن گاه که خدا خیر بندهای را بخواهد، در قلبش نقطهای از نور ایجاد کرده و گوش‌های قلب او را (به شنیدن و تشخیص حق) باز میگرداند (همان، ص 166، ح 2).
دل دادن به حق پس از شنیدن آن نیز به عنوان هدیه خدا برای کسی که خیر او را خواسته مطرح است. در حدیثی از امام باقر علیه السلام آمده است: انّ رسول الله صلی الله علیه و آله کان یدعو اصحابه، فمن اراد الله به خیراً سمع و عرف ما یدعو الیه و من اراد الله به شرّاً طبع علی قلبه فلا یسمع و لا یعقل؛ پیامبر اکرم بر اساس وظیفه، هم‌راهان و یاران خود را دعوت به حق میکرد؛ پس اگر خدا خیر کسی از آن‌ها را خواسته بود می‌شنید و نسبت به آن شناخت پیدا میکرد و اگر شرّ او را اراده کرده بود نه (دقیق) میشنید و نه میفهمید (بحار الأنوار، ج 22، ص 71).

3. بی ‌رغبتی به دنیا

بی‌ رغبتی به دنیا بدون آن که ارتباطی با فقیر یا ثروت‌مند بودن داشته باشد، یک صفت نیک اخلاقی است که آثار و ثمرات بسیار و شیرینی را در پی دارد. از جمله آرامش روانی و نداشتن اضطراب و نیز هزینه کردن ثروت در اموری که لازم است یا خوب و مطلوب است، مانند کمک به هم‌نوعان و... . در روایاتی آمده است که اگر خدا خیر کسی را بخواهد او را بی رغبت به دنیا میکند. و معلوم است که پس از بی رغبت شدن به دنیا، فوائد و منافع این بی رغبتی نصیب وی خواهد شد. در حدیثی از امام صادق علیه السلام که شاید بتوان گفت همه مطالب گذشته در آن آمده است، چنین نقل شده که حضرت فرمود: اذا اراد الله بعبد خیراً زهّده فی الدنیا و فقّهه فی الدین و بصّره عیوبها و من اوتیهنّ فقد اوتی خیر الدنیا و الآخرة؛ هرگاه خدا خیر بندهای را بخواهد او را بی رغبت به دنیا کرده و فقیه در دینش می‌گرداند و عیوب دنیا را به او نشان میدهد. و کسی که خدا این ها را به او بدهد، خیر دنیا و آخرت را به او داده است (الکافی، ج 2، ص 130، ح 10).

4. گرفتاری در دنیا به جای آخرت

انسان افرادی را میبیند که بسیار مؤمن، متدین، وارسته و نسبت به دیگران بیآزار بلکه هم‌راه با معاشرت نیک هستند، امّا دچار گرفتاری‌های دنیوی و از طرف دیگر، برخی افراد سرکش و فاسد، از نظر دنیوی هیچ مشکل و گرهی در کارشان پدید نمیآید. در توجیه این مطلب، نکات بسیاری را میتوان طرح کرد امّا آن چه مربوط به نوشته
حاضر است این که خدا برخی را دوست دارد و نمیخواهد در آخرت به گرفتاری‌های وحشتناک و نسبتاً پایدار مبتلا شوند، لذا آن‌ها را در دنیا به گرفتاری‌های گذرا و بسیار سبکتر از عقوبت‌های اخروی مبتلا میسازد تا به اصطلاح پاک از دنیا بروند. در حدیثی از امام صادق علیه السلام آمده است: إذا أراد الله بعبد خیراً عجّل له عقوبته فی الدنیا و إذا أراد بعبد سوءً أمسک علیه ذنوبه حتّی یوافی بها یوم القیامة؛ هر گاه خدا خیر بندهای را بخواهد، عقوبتش را به دنیا میاندازد و اگر بد بندهای را بخواهد، گناهانش را نگه میدارد تا روز قیامت آن‌ها را حسابرسی کند (همان، ج 2، ص 445، ح 5).در حدیث دیگری نزدیک به همین معنا، از امام صادق علیه السلام آمده است: انّ الله اذا اراد بعبد خیراً فاذنب ذنباً اتبعه بنقمة و یذکّره الاستغفار و اذا اراد بعبد شرّاً فاذنب ذنباً اتبعه بنعمة لینسیه الاستغفار؛ همانا خدای متعال آن گاه که خیر بندهای را بخواهد، وقتی آن بنده مرتکب گناهی می‌شود مشکلی برای وی پدید میآورد و بدین وسیله استغفار را به یاد وی میآورد. و اگر شرّ بندهای را بخواهد، وقتی آن بنده گناهی میکند نعمت‌ها به وی ارزانی می‌دارد تا استغفار را فراموش کند. (همان، ص 452، ح 1)

5. شرح صدر (ظرفیت و تحمّل)

شرح صدر، ظرفیت و تحمّل بالا، به عنوان ابزاری بسیار مهمّ و کار آمد در ارتباطات اجتماعی و حتّی زندگی شخصی و خانوادگی مطرح است، در حدّی که حضرت موسی علیه السلام پس از دریافت حکم رسالت از طرف خدا، از او شرح صدر خواست. با داشتن شرح صدر، شخص میتواند در رفتارهای اجتماعی و برقراری روابط، عاقلانه تصمیم بگیرد و از به هم پیچیدگی آن‌ها جلوگیری کند تا گرفتار سردرگمی نشود. در حدیثی از امام صادق علیه السلام آمده است: انَّ الله إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَیراً شَرَحَ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَإِذَا أَعْطَاهُ ذَلِکَ أَنْطَقَ لِسَانَهُ بِالْـحقِّ وَ عَقَدَ قَلْبَهُ عَلَیهِ فَعَمِلَ بِهِ، فَإِذَا جَمَعَ الله لَهُ ذَلِکَ تَمَّ لَهُ إِسْلَامُهُ وَ کَانَ عِنْدَ الله إِنْ مَاتَ عَلَی ذَلِکَ الْـحالِ مِنَ الْـمُسْلِمِینَ حَقّاً. وَ إِذَا لَمْ یرِدِ الله بِعَبْدٍ خَیراً وَکَلَهُ إِلَی نَفْسِهِ وَ کَانَ صَدْرُهُ ضَیقاً حَرَجاً فَإِنْ جَرَی عَلَی لِسَانِهِ حَقٌّ لَمْ یعْقَدْ قَلْبُهُ عَلَیهِ وَ إِذَا لَمْ یعْقَدْ قَلْبُهُ عَلَیهِ لَمْ یعْطِهِ الله الْعَمَلَ بِهِ، فَإِذَا اجْتَمَعَ ذَلِکَ عَلَیهِ حَتَّی یمُوتَ وَ هُوَ عَلَی تِلْکَ الْـحالِ کَانَ عِنْدَ الله مِنَ الْـمُنَافِقِینَ؛ هرگاه خدا خیر بندهای را بخواهد سینهاش را برای دریافت صحیح اسلام گشاده می‌نماید و زمانی که چنین شد حق بر زبانش جاری شده و قلبش با آن گره میخورد، پس در عمل هم به همان حق عمل میکند. و آن گاه که چنین شد، اسلام وی کامل شده و اگر بر همین حال از دنیا رفت، نزد خدای متعال از مسلمانان حقیقی شمرده می‌شود. و اگر خدا خیر بندهای را نخواهد او را به حال خود واگذار میکند و در این صورت سینهاش تنگ شده و به سختی میافتد. و اگر کلمه حقّی هم بر زبانش جاری شود قلبش با آن گره نمیخورد و در پی آن خدا توفیق عمل به آن حقّ را به وی نمی‌دهد. و اگر به همین حال از دنیا برود، نزد خدای متعال از منافقان خواهد بود (همان، ج 8، ص 13، ح 1).
منبع:دوفصلنامه حدیث اندیشه شماره 8و9..





تاریخ : پنج شنبه 91/6/2 | 9:41 صبح | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

استخاره و اراده خداوند(2)

نویسنده : محمود کریمیان

6. دوستی اولیای الهی

یکی از بهترین راههای میان‌بر برای رسیدن به خدا، دوستی با اولیا و دوستان اوست؛ زیرا از این طریق، شخص سعی میکند صفات او را در خود ایجاد کند تا شاید به حرم محبّت خدا وارد شده و به حلقههای آن چنگ زند. حال گاهی خدا خیر کسی را اراده کرده و در پی آن محبّت اولیا و دوستان خود را به قلب وی القا میکند. در حدیثی از امام صادق علیه السلام آمده است: من اراد الله به الخیر، قذف فی قلبه حبّ الحسین علیه السلام و حبّ زیارته. و من اراد به السوء، قذف فی قلبه بغض الحسین و بغض زیارته؛ کسی که خدا خیر او را بخواهد، دوستی حسین علیه السلام و زیارت او را به قلبش میاندازد. و کسی که بدش را بخواهد، کینه و دشمنی آن حضرت و زیارتش را به دل وی میاندازد (کامل الزیارات، ص 269، ح 417).

7. سخاوت به جا

سخاوت به هنگام، یعنی جایی که سخاوت مطلوب است، صفتی نیک و اخلاقی پسندیده به شمار می‌آید و علاوه بر نشاطی که در فرد سخی ایجاد میکند، می‌تواند آثار مثبت اقتصادی و اجتماعی بی بدیلی در خانواده یا جامعه داشته باشد. در حدیثی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمده است: اذا اراد الله بعبد خیراً بعث الیه ملکاً من خزّان الجنّة فیمسح صدره فتسخو نفسه بالزکاة؛ آن گاه که خدا خیر کسی را بخواهد، فرشتهای از خزانه‌داران بهشت را به سوی او می‌فرستد تا سینهاش را مسح کند، پس نفسش بر پرداخت زکات سخاوت‌مند شود ( دعائم الإسلام، ج 1، ص 240). شبیه همین حدیث در کتاب ثواب الأعمال (ص 46) شیخ صدوق نیز آمده است. 8. عسلی شدن
خود‌شیرینی و تمسّک به هر طریقی برای خوشحال کردن دیگران و یا راه‌یابی به دل و ذهن و خاطره آن‌ها، ممدوح عقل و شرع نیست. امّا انجام کار و یا رفتارهایی که خلاف شریعت نیست و هیچ گونه مخالفتی هم با عقل و عرف ندارد، بلکه در مواردی در شرع یا عرف جامعه به آن‌ها سفارش هم شده و موجب شادی اطرافیان و بخصوص افراد صالح و با تقوا و یا به دست آوردن دل آن‌ها میشود، از نظر عقل و شرع، مطلوب و ممدوح است و از آن میتوان به عسلی بودن تعبیر کرد. در حدیثی که سید رضی در کتاب المجازات النبویة آورده، از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل است: اذا اراد الله بعبد خیراً عسّله. قیل له: یا رسول الله و ما عسّله؟ قال: یفتح له بین یدی موته عملاً صالحاً یرضی حتی یرضی عنه من حوله؛ آن گاه که خدا خیر بندهای را بخواهد او را عسلی (شیرین) میکند. یاران گفتند: ای پیامبر خدا، او را عسلی میکند یعنی چه؟ فرمود: انجام عمل صالحی را که از آن خشنود میشود، به هنگام مرگ بر او القا میکند تا اطرافیان هم از او راضی و خشنود شوند ( المجازات النبویة، ص 21). در کتاب مقاییس اللغة آمده است: فی الحدیث «اذا اراد الله بعبد خیراً عسله»، و معناه: طیب ذکره و حلاه فی قلوب الناس بالصالح من العمل من قولک. عسلت الطعام، ای جعلت فیه عسلاً. و فلان معسول الخلق، ای طیبه؛ در حدیث آمده که «آن گاه که خدا خیر بندهای را بخواهد او را عسلی میکند»، معنایش آن است که یاد او را گوارا میگرداند و با (توفیق بر) انجام کارهای شایسته او را در دل‌های مردم شیرین میکند. مثل آن که بگویی غذا را عسلی کردم، یعنی در آن عسل قرار دادم. و اخلاق فلانی آمیخته به عسل است، یعنی اخلاقش گوارا است ( مقاییس اللغة، ج 4، ص 314). سید رضی در شرح این حدیث نگاشته است: معنی عسله، أی جعل عمله حلواً یحمده الصالحون و یرضاه المتّقون، فیکون کالشئ المعسول الذی یسوغ فی اللهوات و یلذّ فی المذاقات؛ معنای این که او را عسلی میگرداند آن است که کارش را شیرین میکند تا شایستگان او را ستایش کرده و پرهیزگاران از او خشنود شوند، پس چنین شخصی همانند چیزی است که با عسل آمیخته شده و از گلوها (به راحتی) پایین میرود و از آن در همه ذائقه‌ها لذّت برده میشود ( المجازات النبویة، ص 21).

9. دریافت بهترین نعمت‌های دنیوی

در میان نعمت‌های دنیوی، شاید نتوان نعمت‌هایی چون دوست خوب که انسان را به یاد خدا بیندازد، همسر نیک، روحیه قناعت ورزی و عفیف بودن را سراغ گرفت. در احادیثی هر یک از این‌ها، به عنوان نعمت و هدیهای از طرف خدا برای کسی که خدای متعال خیر او را خواسته مطرح شده است. در حدیثی به نقل از امام علی علیه السلام آمده است: اذا اراد الله بعبد خیراً الهمه القناعة و اصلح له زوجه؛ آن گاه که خدا خیر بندهای را بخواهد، قناعت را به وی الهام کرده و همسرش را برای او شایسته میگرداند ( عیون الحکم و المواعظ، ص 131). و در حدیث دیگر از همان حضرت نقل است: إذا أراد الله بعبد خیراً عفّ بطنه و فرجه؛ آن گاه که خدا خیر بندهای را بخواهد، شکم و شهوتش را عفیف میگرداند (همان‌جا). و در حدیثی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می‌خوانیم: من اراد الله به خیراً رزقه خلیلاً صالحاً ان نسی ذکره او ذکر اعانه؛ کسی که خدا خیرش را خواسته، دوستی شایسته روزیاش میکند تا اگر (خدا را) فراموش کرد، به یادش آورد و اگر یادش بود (بر استواری آن) کمکش کند ( الفصول المهمّة فی تألیف الأمّة، ص 11). هم‌چنین موارد دیگری نیز تحت عنوان «آن گاه که خدا خیر کسی را بخواهد» در روایات آمده که اشاره به آن‌ها نوشتار را به درازا میکشاند. علاقه‌مندان میتواند با جستجوی عبارت «أراد الله بعبد» و یا «أراد بعبد» در نرم افزارهای حدیثی آن‌ها را ملاحظه نماید.

آیا خیرخواهی خدا، جبرآور است؟

از مضامین گوناگون احادیث پیش گفته، این نکته روشن است که خیرخواهی خدا برای کسی، به معنای مجبور بودن وی نیست، بلکه از طرف باری‌تعالی، برای او زمینه مساعدتری نسبت به دیگران برای رسیدن به کمال پدید آمده است. در واقع، این احادیث در مقام بیان این جهت که چه چیزی باعث شده تا خدا خیر کسانی را بخواهد نیست و فقط گویای آن است که اگر خیر کسی را خواست در حق وی چنین و چنان میکند. مانند آن که گفته شود اگر پدر خیر فرزندش را بخواهد در حقّ وی چنین میکند و اگر خیر او را نخواهد چنان میکند. در این جا واضح است که این گفتار گویای آن نیست که چه رفتاری از فرزند سر زده یا نزده و پدر خیر وی یا شرّ او را خواسته است. پدید آمدن این امور، می‌تواند در پی طلب خیر از طرف آن شخص بوده و یا آن شخص کار خیری انجام داده و خیر خواهی خدا را برای خود در پی داشته است. هر یک از این دو و یا هر دو با هم و یا عامل دیگری مثل دعای خیر دیگران، مؤثّر باشد. این خیلی مهم نیست، آن‌ چه مهم است آن که خدای قادر متعال در حقّ وی خیر خواسته است.

چگونه استخاره کنیم؟

در این زمینه، به دو دسته روایت بر میخوریم.

دسته اوّل: نماز و طلب خیر از خدا

در حدیثی از جابر آمده است: کان النبی صلی الله علیه و آله یعلّمنا الاستخارة فی الامور کلّها کما یعلّمنا السورة من القرآن. یقول: اذا همّ احدکم بالامر فلیرکع رکعتین من غیر الفریضة، ثمّ لیقل: «اللهم انّی استخیرک بعلمک و استقدرک بقدرتک، و أسئلک من فضلک العظیم، فإنّک تقدر و لا أقدر، و تعلم و لا أعلم، و أنت علّام الغیوب. اللهم إن کنت تعلم أن هذا الأمر خیر لی فی دینی و دنیای و معاشی و عاقبة أمری ـ أو قال: عاجل أمری و آجله ـ فاقدره لی و یسّره لی، ثمّ بارک لی فیه. اللهم و إن کنت تعلم أن هذا الأمر شرّ لی فی دینی و دنیای و معاشی و عاقبة أمری ـ أو قال: عاجل أمری و آجله ـ فاصرفه عنی و اصرفنی عنه، و اقدر لی الخیر حیث کان، ثمّ رضنی به. قال: و یسمّی حاجته؛ پیامبر صلی الله علیه و آله همان گونه که سورهای از قرآن را به ما میآموخت، طلب خیر در همه امور را نیز به ما میآموخت. میفرمود: اگر امر مهمّی برای یکی از شما پیش آمد، دو رکعت نماز غیر از نمازهای واجب بگزارد و سپس بگوید: «خدایا، چون عالمی، از تو طلب خیر میکنم و چون قادری، از تو طلب قدرت میکنم و از فضل و کرم با عظمت و گسترده تو میطلبم. پس همانا، تو قدرت داری و من ندارم، تو (به امور) آگاهی و من آگاه نیستم، و تو به پنهان‌ها علم داری. بارالها، اگر میدانی این امر، برای دین، دنیا، معاش و عاقبت امر من (و یا میگفت: برای دنیا و آخرتم) خیر است، تحقّق آن را برای من مقدّر و آسان گردان. پس برای من در آن امر برکت قرار ده و آن را برای من مبارک گردان. بارالها، اگر میدانی که این امر برای دین، دنیا، معاش و عاقبت امر من (و یا میگفت: برای دنیا و آخرتم) شرّ است، پس آن را از من دور بدار و مرا نیز از آن برگردان. و هر گونه هست، برای من خیر مقدّر ساز و مرا به واسطه آن خشنود گردان ( فتح الأبواب، ص 149 و 150).
این حدیث و مشابه آن در منابع حدیثی اهل تسنّن نیز به چشم میخورد (ر.ک: صحیح بخاری، ج 2، ص 51 و ج 6، ص 162؛ سنن ابی داود، ج 1، ص 343؛ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 440، ح 1383). انجام مستمرّ چنین عملی (یا شبیه آن) در امور مهمّ، از امام علی علیه السلام و امام سجّاد علیه السلام نیز گزارش شده است (ر.ک: الکافی، ج 3، ص 470، ح 2؛ فتح الأبواب، ص 156؛ مکارم الأخلاق، ص 320). و در احادیثی نیز آمده که هر گاه کار مهمّی برای یکی از ائمّه علیهم السلام پیش می‌آمد،
با خدا خلوت کرده دو رکعت نماز می‌گزارد و بعد از آن صد بار (یا صد و یک بار، به لحاظ آن که در برخی روایات آمده است که عدد آن فرد باشد) با ذکر «استخیر الله»، از خدای متعال طلب خیر می‌نمود و دعایی می‌خواند به این مضمون که: «خدایا، همان گونه که تو میدانی میخواهم به کاری اقدام کنم و مقدّمات آن را فراهم کرده‌ام. پس اگر این کار به نفع و صلاح دین، دنیا و آخرت من است، تحقّق آن را برای من آسان گردان. و چنان چه می‌دانی این کار برای دین، دنیا و آخرت من شرَ است و ضرر دارد، آن را از من دور نما (و مقدّمات آن را از هم فرو پاش) تا تحقّق پیدا نکند. 1 هم‌چنین در احادیث متعدّدی دیگران را به این کار سفارش نمودهاند (ر.ک: الکافی، ج 3، ص 470 ـ 473، باب صلاة الإستخارة). در میان این دسته از احادیث، احادیثی با سند صحیح و موثّق دیده میشود که به عنوان نمونه به مواردی اشاره می‌شود.

دو حدیث صحیح السند

1. امام صادق علیه السلام فرمود: صلّ رکعتین و استخر الله. فوالله ما استخار الله مسلم الا خار الله له البتّه؛ دو رکعت نماز بخوان و از خدا طلب خیر کن. پس به خدا سوگند، هیچ مسلمانی از خدا طلب خیر نکند مگر آن که خدا برای او خیر مقدّر میکند ( الکافی، ج 3، ص 470، ح 1). 2. در حدیث دیگری از آن حضرت نقل شده است: قال لی ابو عبدالله علیه السلام: إذا أراد أحدکم شیئاً فلیصل رکعتین ثمّ لیحمد الله و لیثن علیه و لیصل علی محمّد و أهل بیته و یقول: «اللهم إن کان هذا الأمر خیراً لی فی دینی و دنیای، فیسّره لی و اقدره و إن کان غیر ذلک فاصرفه عنّی». فسئلته أی شئ أقرء فیهما؟ فقال: إقرء فیهما ما شئت و إن شئت قرأت فیهما «قل هو الله أحد» و «قل یا أیها الکافرون»؛ امام صادق علیه السلام به من فرمود: هرگاه یکی از شما اراده انجام کاری را کرد، دو رکعت نماز بخواند و پس از آن حمد و ثنای خدا گوید و بر پیامبر و اهل بیتش درود فرستد و بگوید:
«خدایا، اگر این کار برای من در دنیا و آخرتم خیر است، تحقّق آن را برای من آسان و مقدّر ساز. و اگر غیر از این است، آن را از من دور بدار». از وی سؤال کردم: چه سوره‌هایی در آن دو رکعت بخوانم؟ فرمود: هر سورهای که خواستی، و اگر میخواهی سوره توحید و کافرون بخوان (همان، ص 472، ح 6).

بررسی سندی

دو حدیث فوق، به لحاظ سند، صحیح هستند و تمامی افراد سند، امامی ‌و ثقه و برخی از آن‌ها مانند محمّد بن یحیی، احمد بن محمّد، محمّد بن خالد، علی بن حدید و نضر بن سوید، از اجلا و بزرگان محدّثان شیعه محسوب میشوند. 1

دو حدیث موثّق

1. علی بن اسباط، از امام رضا علیه السلام آورده است: قلت لأبی الحسن الرضا علیه السلام: جعلت فداک، ما تری آخذ برّاً أو بحراً. فإنّ طریقنا مخوف شدید الخطر؟ فقال: اخرج برّاً و لا علیک أن تأتی مسجد رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ و تصلّی رکعتین فی غیر وقت فریضة، ثم لتستخیر الله مائة مرّة و مرّة، ثم تنظر. فإنّ عزم الله لک علی البحر، فقل الذی قال الله عزّ و جلّ: «و قال ارکبوا فیها بسم الله مجریها و مرسیها إنّ ربی لغفور رحیم؛ به امام رضا علیه السلام گفتم: فدایت شوم، چه نظر میدهید، راه خشکی را برگزینم یا دریا را؛ چرا که راه ما بسی ترسناک و پر خطر است؟ حضرت فرمود: راه خشکی را برگزین و اشکالی ندارد که به مسجد پیامبر (مسجد النبی) رفته و دو رکعت نماز در غیر وقت نمازهای واجب بخوانی و سپس صد و یک بار از خدا طلب خیر کن و ببین اگر در دلت عزم سفر دریایی داری (همان را اختیار کن)، پس بگو همان را که خدای ـ عزّ و جلّ ـ گفت: «و (نوح) گفت بر کشتی سوار شوید، به نام خداست روان شدن و توقّفش. همانا، پروردگار من آمرزنده مهربان است» ( الکافی، ج 3، ص 471، ح 5). 2. در حدیث دیگری با سندی متفاوت، شبیه به متن فوق آمده و به خاطر شباهت بسیار زیاد آن، این جا تکرار نمیشود (همان، ح 4).

بررسی سندی

دو حدیث فوق از امام رضا علیه السلام به لحاظ سند، موثّق محسوب میشوند. 2 علی بن اسباط، در سند حدیث اوّل، و ابن فضال، در سند حدیث دوم، هر دو فطحی و ثقه هستند. در این میان، احادیث دیگری نیز با سندهای متفاوت وجود دارد با این مضمون که روش طلب خیر (استخاره) از خدا، خواندن دو رکعت نماز و طلب خیر از او است. علاوه، در منابع حدیثی عامّه هم برخی از این احادیث عیناً و برخی دیگر به طور مشابه وجود دارد.

استخاره ذات الرِّقاع

در میان دسته اوّل، روایاتی است با این مضمون که برای رفع تحیر، در سه برگه، انجام دادن کار نوشته شود با تعبیر «بسم الله الرحمن الرحیم. خیرة من الله العزیز الحکیم لفلان بن فلانه افعله». و در سه برگه دیگر، ترک آن کار نوشته شود با عبارت «بسم الله الرحمن الرحیم. خیرة من الله العزیز الحکیم لفلان بن فلانه لاتفعل». و این برگهها زیر سجاده قرار داده شود و بعد از گزاردن دو رکعت نماز، صد بار طلب خیر در حال سجده، و خواندن دعای طلب خیر از خدا در همه کارها، کاغذها به هم خورده و یکی یکی از آن‌ها برداشته شود. اگر سه کاغذ پشت سر هم، انجام کار یا ترک آن بود، همان اختیار میگردد و اگر مختلف بود، تا پنج کاغذ برداشته میشود و هر طرف از انجام یا ترک، بیشتر بود، همان اختیار میشود (ر.ک: الکافی، ج 3، ص 470، ح 3). این روایات را که مفادشان به استخاره ذات الرقاع مشهور است، میتوان از دسته اوّل به شمار آورد؛ چرا که شیوه آن همان خواندن دو رکعت نماز و صد بار طلب خیر بعد از آن است.
منبع:دوفصلنامه حدیث اندیشه شماره 8و9..





تاریخ : پنج شنبه 91/6/2 | 9:40 صبح | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

استخاره و اراده خداوند(3)

نویسنده : محمود کریمیان

دسته دوم: استخاره با قرآن

در حدیثی از «الیسع القمی» آمده است: قلت لابی عبدالله علیه السلام: أرید الشئ فأستخیر الله فیه فلا یوفق فیه الرأی أفعله أو ادعه. فقال: انظر إذا قمت إلی الصلاة، فان الشیطان أبعد ما یکون من الانسان إذا قام إلی الصلاة، فانظر إلی شئ یقع فی قلبک فخذ به و افتح المصحف فانظر إلی أوّل ما تری فیه، فخذ به إن شاء الله تعالی؛ به امام صادق علیه السلام عرض کردم: کاری را اراده کرده و از خدا هم طلب خیر کردهام، امّا به نظر قطعی نمی‌رسم که آن را انجام دهم یا ترک کنم. (حال چه کنم؟) حضرت فرمود: آن گاه که به اقامه نماز بر میخیزی ـ که دورترین حالت شیطان از انسان، زمان ایستادنش به نماز است ـ پس در آن زمان بنگر چه چیزی به قلبت خطور کرده (انجام یا ترک)، همان را اختیار کن و قرآن را نیز باز کن و اوّلین چیزی را که در آن میبینی اختیار کن. ان شاء الله (خیر است) ( تهذیب الأحکام، ج 3، ص 310، ح 960). این حدیث، 1به خاطر ابوعلی و الیسع قمی که هر دو مجهولند، ضعیف است. مضمون این حدیث، با آن چه امروزه به عنوان استخاره با قرآن انجام میشود، متفاوت است، امّا به نظر میرسد مهم‌ترین مستند نقلی برای انجام چنین استخارهای همین حدیث است و منبع اصلی و کهن آن کتاب تهذیب الأحکام است. از سوی دیگر، از امام صادق علیه السلام نهی از تفأل به قرآن وارد شده است: «لا تتفأل بالقرآن» ( الکافی، ج 2، ص 460، ح 7). صاحب وسائل همین دو حدیث را در باب «جواز الاستخارة بالقرآن بل استحبابها و کراهة التفأل به» آورده است. یعنی وی بیش از یک حدیث در جواز یا استحباب استخاره به قرآن نیافته است. سید بن طاووس، متونی را در کتاب فتح الأبواب تحت عنوان «فصل یتضمّن المشاورة لله ـ جلّ جلاله ـ بالمصحف المقدّس» آورده است که مضمون اکثر آن‌ها سفارش به تفأل زدن به قرآن است (ر.ک: فتح الأبواب، ص 278 و 279)، امّا هیچ یک از این متون، منسوب به معصوم نیست و منبع موثّقی ندارد و سند قابل توجّه هم برای آن‌ها ذکر نکرده است؛ علاوه بر این که با نهی از تفأل به قرآن، معارضه دارند. شاید منشأ بسیاری از استخاره‌های متفاوتی که امروزه بین عام و خاص متداول است، همین متون کتاب فتح الأبواب سیّد بن طاووس باشد. وی در این باب، تنها یک روایت از امام صادق علیه السلام خطاب به مفضّل بن عمر پیرامون خواندن نماز جعفر طیار و دعای خاصی بعد از آن، جهت خواستن حاجتی مهم از خدای متعال آورده و بعد از آوردن این روایت بدون آن که مطلب را به جایی مستند کند میگوید: صفة القرعة فی المصحف: یصلی صلاة جعفر علیه السلام فاذا فرغ منها دعا بدعائها ثمّ یأخذ المصحف ثمّ ینوی فرج آل محمد بدء و عوداً، ثم یقول: اللهم إن کان فی قضائک و قدرک أن تفرج عن ولیک و حجّتک فی خلقک فی عامنا هذا و فی شهرنا هذا، فأخرج لنا رأس آیة من کتابک نستدل بها علی ذلک. ثم یعد سبع ورقات و یعد عشرة أسطر من ظهر الورقة السابعة و ینظر ما یأتیه فی الحادی عشر من السطر، ثم یعید الفعل ثانیاً لنفسه فإنّه یتبین حاجته، إن شاء الله تعالی؛ توصیف قرعه به قرآن کریم: نماز جعفر علیه السلام را میخواند.
 پس از نماز، دعای خاص آن را هم بخواند. سپس قرآن را به دست گرفته و گشایش امر آل پیامبر را به طور مکرّر نیت کرده، بگوید: بار خدایا، اگر در قضا و قدر است که در این سال و در این ماه حاضر، برای ولی و حجّت خود گشایشی پدید آوری، پس آیهای از کتابت برای ما بگشا تا به آن بر این امر استدلال کنیم.
سپس (قرآن را گشوده) هفت ورق بشمارد و از پشت ورق هفتم، ده سطر بشمارد و در سطر یازدهم بنگرد (اگر مطلب خود را یافت که هیچ وگرنه) این عمل را برای خود تکرار کند تا مطلبش واضح گردد، ان شاء الله تعالی (همان، ص 277). ملاحظه متن فوق، کاملاً گویاست که مؤلّف در پی آن نبوده که شکل استخاره گرفتن به این صورت را به امام صادق علیه السلام نسبت دهد، امّا ارائه همین مطلب با همه عجیب بودنش، منشأ استخاره برخی افراد به این شکل شده که بعد از گفتن همین ذکر یا مشابه آن و باز کردن مصحف شریف، هفت برگ از آن را میشمرند و در برگ هفتم (و برخی در برگ هشتم)، ده سطر (و برخی هفت سطر) شمرده و سطر یازدهم (و برخی سطر هفتم و برخی سطر هشتم) را ملاحظه کرده و بر اساس آن چه از آیه میفهمند، خوب یا بد بودن انجام آن چه نیّت شده را برداشت میکنند. علامه مجلسی، شبیه متنی را که از فتح الأبواب نقل شد در بابی با عنوان «باب الاستخارة و التفأل بالقرآن المجید» در عنوان کلی «ابواب الاستخارات و فضلها» در کتاب بحار الأنوار نقل کرده است. وی این حدیث را با استناد به دست خط جدّ شیخ بهایی، و وی با استناد به دست خط شهید اوّل، و وی با استناد به دست خط شخصی به نام محمّد بن احمد بن حسین بن علی بن زیاد، و وی با سندی که از شیح طوسی شروع و به مفضل بن عمر ختم میشود، از امام صادق علیه السلام آورده است (ر.ک: بحار الأنوار، ج 88، ص 245). امّا سؤال آن است که چرا شیخ طوسی، خود این روایت را در کنار روایت الیسع قمی نیاورده و چرا سیّد بن طاووس آن را با چنین سندی نقل نکرده است؟ به هر جهت، نقل علامه مجلسی هم علاوه بر ضعف سند و ارسال آن، از منبع قابل وثوقی سر چشمه نگرفته است. وی دو روایت ضعیف السند دیگر را هم در آن جا بدین صورت آورده است: الف: أقول: وَ رَوَی لِی بَعْضُ الثِّقَاتِ عَنِ الشَّیْخِ الْفَاضِلِ الشَّیْخِ جَعْفَرٍ الْبَحْرَیْنِیِّ ـ رَحِمَهُ الله ـ أَنَّهُ رَأَی فِی بَعْضِ مُؤَلَّفَاتِ أَصْحَابِنَا الْامّامِیَّةِ أَنَّهُ رَوَی مُرْسَلًا عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ: مَا لِأَحَدِکُمْ إِذَا ضَاقَ بِالْأَمْرِ ذَرْعاً أَنْ لَا یَتَنَاوَلَ الْـمُصْحَفَ بِیَدِهِ عَازِماً عَلَی أَمْرٍ یَقْتَضِیهِ مِنْ عِنْدِ الله. ثُمَّ یَقْرَأَ فَاتِحَةَ الْکِتَابِ ثَلَاثاً وَ الْإِخْلَاصَ ثَلَاثاً وَ آیَةَ الْکُرْسِیِّ ثَلَاثاً وَ عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ ثَلَاثاً وَ الْقَدْرَ ثَلَاثاً وَ الْـجحْدَ ثَلَاثاً وَ الْـمُعَوِّذَتَیْنِ ثَلَاثاً ثَلَاثاً وَ یَتَوَجَّهَ بِالْقُرْآنِ قَائِلًا: اللهمَّ إِنِّی أَتَوَجَّهُ إِلَیْکَ بِالْقُرْآنِ الْعَظِیمِ مِنْ فَاتِحَتِهِ إِلَی خَاتِمَتِهِ وَ فِیهِ اسْمُکَ الْأَکْبَرُ وَ کَلِمَاتُکَ التَّامّاتُ. یَا سَامِعَ کُلِّ صَوْتٍ وَ یَا جَامِعَ کُلِّ فَوْتٍ وَ یَا بَارِئَ النُّفُوسِ بَعْدَ الْـمَوْتِ یَا مَنْ لَا تَغْشَاهُ الظُّلُمَاتُ وَ لَا تَشْتَبِهُ عَلَیْهِ الْأَصْوَاتُ. أَسْئَلُکَ أَنْ تَخِیرَ لِی بِمَا أَشْکَلَ عَلَیَّ بِهِ فَإِنَّکَ عَالِمٌ بِکُلِّ مَعْلُومٍ غَیْرُ مُعَلَّمٍ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْـحسَنِ وَ الْـحسَیْنِ وَ عَلِی بْنِ الْـحسَیْنِ وَ مُحَمَّدٍ الْبَاقِرِ وَ جَعْفَرٍ الصَّادِقِ وَ مُوسَی الْکَاظِمِ وَ عَلِیٍّ الرِّضَا وَ مُحَمَّدٍ الْـجوَادِ وَ عَلِیٍّ الْهَادِی وَ الْـحسَنِ الْعَسْکَرِیِّ وَ الْخَلَفِ الْـحجَّةِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ـ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمُ السَّلَامُ ـ ثُمَّ تَفْتَحُ الْـمُصْحَفَ وَ تَعُدُّ الْـجلَالاتِ الَّتِی فِی الصَّفْحَةِ الْیُمْنَی‌ ثُمَّ تَعُدُّ بِقَدْرِهَا أَوْرَاقاً ثُمَّ تَعُدُّ بِعَدَدِهَا أَسْطُراً مِنَ الصَّفْحَةِ الْیُسْرَی‌ ثُمَّ تَنْظُرُ آخِرَ سَطْرٍ تَجِدُهُ کَالْوَحْیِ فِیمَا تُرِیدُ. إِنْ شَاءَ الله تَعَالَی؛ می‌گویم: برخی از افراد مورد اعتماد، از شیخ جعفر بحرینی برای من چنین روایت کرده‌اند که وی در برخی از تألیفات علمای شیعه دیده است که به طور مرسل از امام صادق علیه السلام چنین روایت شده که حضرت فرمود: چرا هرگاه کار بر یکی از شما تنگ آمد، قرآن به دست نمیگیرد و... ( بحار الأنوار، ج 88، ص 244). ب: أقول: وجدت فی بعض مؤلّفات أصحابنا أنّه قال مما نقل من خط الشیخ یوسف بن الحسین القطیفی ما هذا صورته نقلت من خط الشیخ العلامة جمال الدین الحسن بن المطهّر ـ طاب ثراه: رُوِیَ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ: إِذَا أَرَدْتَ الِاسْتِخَارَةَ مِنَ الْکِتَابِ الْعَزِیزِ، فَقُلْ بَعْدَ الْبَسْمَلَةِ: إِنْ کَانَ فِی قَضَائِکَ وَ قَدَرِکَ أَنْ تَمُنَّ عَلَی شِیعَةِ آلِ مُحَمَّدٍ بِفَرَجِ وَلِیِّکَ وَ حُجَّتِکَ عَلَی خَلْقِکَ فَأَخْرِجْ إِلَیْنَا آیَةً مِنْ کِتَابِکَ نَسْتَدِلُّ بِهَا عَلَی ذَلِکَ. ثُمَّ تَفْتَحُ الْـمُصْحَفَ وَ تَعُدُّ سِتَّ وَرَقَاتٍ وَ مِنَ السَّابِعَةِ سِتَّةَ أَسْطُرٍ وَ تَنْظُرُ مَا فِیهِ ؛ می‌گویم: در بعضی از تألیف‌های علمای شیعه چنین یافتم که گفته است در میان آن چه از دست‌نوشته‌های شیخ یوسف بن حسین قطیفی نقل شده مطلبی است که صورتش چنین است: نقل می‌کنم از دست‌نوشته علامه جمال الدین حسن بن مطهّر (علامه حلی) که از امام صادق علیه السلام روایت شده: اگر خواستی از طریق قرآن عزیز استخاره کنی، بعد از بسم الله بگو... (همان، ص 246). صدر این دو روایت، گویای وضعیت سند و منبعی که علامه مجلسی این دو را از آن نقل کرده هست و نیاز به بیان ندارد که این دو روایت از جهت سندی در نهایت ضعف بوده و از منبع اطمینان‌آوری هم نقل نشده است. سیّد بن طاووس در باب دیگری از کتاب فتح الأبواب با عنوان «الباب السادس فی بعض ما رویته من عمل حجة الله ـ جلّ جلاله ـ المعصوم فی خاص نفسه بالاستخارة» روایتی را از کتاب النوادر، تألیف شخص نامعلومی به نام خطیب مستغفری، آورده است: ذَکَرَ الشَّیْخُ الامام الْخَطِیبُ الْـمُسْتَغْفِرِیُّ بِسَمَرْقَنْدَ فِی دَعَوَاتِهِ: إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَتَفَأَّلَ بِکِتَابِ الله ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ فَاقْرَأْ سُورَةَ الْإِخْلَاصِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ ثُمَّ صَلِّ عَلَی‌ النَّبِیِّ وَ آلِهِ ثَلَاثاً ثُمَّ قُلِ: اللهمَّ تَفَأَّلْتُ بِکِتَابِکَ وَ تَوَکَّلْتُ عَلَیْکَ فَأَرِنِی مِنْ کِتَابِکَ مَا هُوَ مَکْتُومٌ مِنْ سِرِّکَ الْـمَکْنُونِ فِی غَیْبِکَ. ثُمَّ افْتَحِ الْـجامِعَ وَ خُذِ الْفَأْلَ مِنَ الْخَطِّ الْأَوَّلِ فِی الْـجانِبِ الْأَوَّلِ مِنْ غَیْرِ أَنْ تَعُدَّ الْأَوْرَاقَ وَ الْخُطُوطَ. کَذَا أَوْرَدَ مُسْنَداً إِلَی رَسُولِ الله صلی الله علیه و آله؛ امام خطیب مستغفری، در سمرقند در دعواتش ذکر کرد: هر گاه خواستی به کتاب خدا ـ عزّ و جلّ ـ تفأل جویی، سه مرتبه سوره اخلاص را بخوان، سپس سه مرتبه صلوات بفرست و بگو: «خدایا، من به کتاب تو فال زدم و بر تو توکّل کردم، پس از کتاب خود آن چه را از سرّ تو که پوشیده و در پس پرده غیب توست، به من بنمایان». سپس جامع (قرآن) را باز کن و از خط اوّل در طرف اوّل و بدون این که صفحات و سطرها را بشماری، فال خود را بگیر. این چنین مستند به رسول خدا صلی الله علیه و آله آورده است ( فتح الأبواب، ص 156). این حدیث، علاوه بر نداشتن منبع مورد وثوق و نداشتن سند متّصل به معصوم، با نهی از تفأل به قرآن در تعارض است.

استخاره با تسبیح

به نظر میرسد استخاره با تسبیح، از موارد قرعه محسوب میشود و بحثی مجزّا و مجالی دیگر را میطلبد و در این مقال به آن پرداخته نمیشود.

جمع بین روایات

روایات کیفیت استخاره، با هم تعارض ندارند تا نیاز به جمع بین آن‌ها باشد، بلکه دو امر مثبت و قابل جمع با یک‌دیگر هستند. امّا بحث در ترجیح یکی از این دو دسته روایت در مقام عمل است، تا اگر کسی خواست در امری خصوصاً اگر مهم باشد استخاره کند، بداند که بر اساس رهنمود اهل بیت علیهم السلام کدام روش را برگزیند. در این باره به چند نکته اشاره میشود: 1. دسته اوّل از احادیث که خواندن دو رکعت نماز و طلب خیر از خدا را هم‌راه با توکّل و رضا به قضای الهی در بر داشت، به لحاظ تعداد، قابل توجّه بوده و به حدّ تواتر معنوی میرسد. و از جهت لفظی و عبارت‌های مشابهی که با سندهای مختلف و در منابع حدیثی گوناگون، آمده به حدّ خبر مستفیض میرسد. علاوه، در بین آن‌ها احادیثی با سند صحیح و موثّق موجود است. در حالی که دسته دوم را روایاتی با سند ضعیف تشکیل داده است و از منبع اطمینان‌آوری هم گزارش نشده اند. 2. در دسته اوّل، معارفی والا چون علم خدا به تمامی امور از جمله خیر و شرّ انسان‌ها، قدرت بی نهایت او بر انجام امور از جمله پدید آوردن خیر برای کسی، و نیز فضل و کرم گسترده او، ارائه شده است. 3. هم‌چنین مفاهیمی عالی از اخلاق اسلامی، چون توکّل به خدا، رضا به قضای الهی، دعا و طلب خیر و امید داشتن به اجابت از طرف خدا که هر یک پایه‌های اساسی و استوار در حوزه معارف دین محسوب می‌شود، در دسته اوّل احادیث به چشم می‌خورد. 4. بر اساس صریح آیات فراوانی از قرآن کریم (مانند سوره انعام، آیه 59 و 73؛ سوره اعراف، آیه 188؛ سوره یونس، آیه 188؛ سوره نمل، آیه 65؛ سوره سبأ، آیه 74)، کسی جز ذات اقدس الهی، از پس پرده و حقایقی که قرار است در عالم تکوین رخ دهد که از آن به غیب تعبیر شده است، اطلاع و آگاهی ندارد. و فقط در مواردی خاص و برای افرادی ویژه، بر اساس آن چه خود صلاح می‌داند. علم و آگاهی محدودی از غیب پدیدار می‌سازد و آن‌ها را به طور محدود بر بخشی از حقایق عالم هستی مطّلع می‌سازد (مانند آن که خداوند در مورد حضرت ابراهیم می‌فرماید: وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْـمُوقِنینَ. سوره انعام، آیه 75).پس اگر قرار بود با پیمودن راه آسانی چون استخاره با قرآن، افراد نسبت به حقایق هستی و امور غیبی آن و آینده اطلاع یابند، همگان این راه را انتخاب کرده و می‌پیمودند و در واقع، دیگر غیب، نهان و پنهانی در کار نبود بلکه همه چیز برای همه آشکار و پیدا بود. ناگفته نماند شاید افرادی خاص از اولیای خدا با برقرار کردن ارتباطی معنوی با ساحت قدس الهی، موفّق به دریافت اطلاعاتی کاملاً محدود و اجمالی و گاهی مبهم و کلی شوند که این دریافت می‌تواند از طریق استخاره و یا هر طریق دیگری باشد و البته که تأثیری در قضا و قدر نداشته و در واقع بر بخشی جزئی و محدود از همان مقدّرات، آگاهی یافته است. 5. شاید رویکرد استخاره با قرآن، آن هم به طور گسترده و عدم استقبال مطلوب و شایسته از عمل به احادیث دسته اوّل (که می‌توان مفاد همان احادیث را استخاره حقیقی، منطبق و هماهنگ با فرهنگ و مفاهیم شریعت دانست) یکی از این سه عامل را داشته باشد: 1. این احادیث، برای عموم افراد مذهبی ارائه نشده است. 2. آسان‌تر بودن استخاره با قرآن نسبت به خواندن دو رکعت نماز و صد بار طلب خیر کردن از خدا و خواندن دعایی خاص. 3. اعتقاد درست یا غلط به این که استخاره با قرآن، اموری از آینده و حقایق عالم تکوین را روشن می‌سازد.

استخاره و تأثیر آن بر قضای الهی

استخاره، بر اساس مضمون دسته اوّل از روایات (خواندن نماز و صد و یا صد و یک بار طلب خیر بعد از آن و خواندن دعایی ویژه و واگذار کردن امر به خدا)، میتواند مقدّرات غیر محتوم و حتی گاه محتوم را عوض کند. این مطلب، از خود احادیث مبنی بر تأثیر ویژه دعا در شکل‌گیری مقدّرات به دست میآید. چنان چه در حدیثی مکرّر از طریق معصومان علیهم السلام آمده است: «الدعاء یردّ القضاء المبرم؛ «دعا، قضای محتوم را بر میگرداند» (ر.ک: الخصال، ص 620؛ تحف العقول، ص 110؛ عدة الداعی، ص 17). امّا استخاره با قرآن کریم که امروزه بر اساس مضمون چند روایت ضعیف، به طور گسترده در جامعه مذهبی رواج یافته و به گونههای مختلف انجام میشود، (آن چه امروزه متداول است این است که بعد از گفتن ذکر خاصی که آن هم متفاوت است، برخی سوره حمد میخوانند و برخی سوره توحید و برخی هر دو را با تعدادی متفاوت، برخی همراه با صلوات و برخی بدون آن، برخی همراه دعایی که معنای تفأل به قرآن را در بر دارد: اللهم انّی تفألت بکتابک...، و برخی با دعایی دیگر و برخی بدون دعایی خاص. برخی زمان خاصی را برای استخاره با قرآن در نظر میگیرند و برخی مقیّد به زمان خاص نیستند و هر وقتی را برای آن مناسب میدانند. البته برای هیچ یک از آن‌ها ذکرهای پیش‌گفته، مستند نقلی از طرف پیامبر و اهل بیت گرامش علیهم السلام یافت نشده است. هر کسی بر اساس تجربه شخصی و یا آموختهای ویژه از اساتیدش و یا آن چه به قلبش خطور کرده، ذکر خاصی را برای استخاره با قرآن به کار میبَرد و سپس قرآن را گشوده به اوّلین آیه از صفحه سمت راست نظر کرده ـ و برخی نیز هفت ورق از آن میشمرند و... ـ و آن چه از آیه میفهمد را به عنوان خوب یا بد بودن عملی که نیّت کرده به کار میبندد. البته برداشت افراد نیز متفاوت است. برخی بر اساس امر و نهی آمده در آیه و یا وعده و وعید و یا بهشت و دوزخی که در آیه ذکر شده، خوب و بد انجام کاری را که نیّت شده میفهمند و برخی بر اساس آن چه در آخر آیه آمده است و برخی بر اساس معنا و مضمون کل آیه، مطلبی را برداشت میکنند) موجب تغییر در قضا و قدر الهی نمیشود. هیچ دلیل عقلی و نقلی، بر تأثیر این گونه استخاره بر مقدّرات الهی یافت نشد و شاید بتوان گفت اصلیترین فایده آن خارج کردن شخص متحیر از سرگردانی و تحیر است. البته شخص با این عمل میتواند دو چیز را نیت کند. یکی، بیرون رفتن از تحیری که نه عقل خودش و نه مشورت با دیگران توانسته او را از تحیر رها کند. دوم، این که از خدا بخواهد هر طرف از انجام یا ترک آن کار مطلوبیت بیشتری نزد او دارد، از طریق استخاره با قرآن به وی بنمایاند. آن چه مسلّم است آن که هیچ یک از این دو، تغییری در مقدّرات الهی در مورد فرد استخاره گیرنده ایجاد نکرده بلکه در واقع همان انجام یا ترک کاری را که از طریق استخاره با قرآن برمیگزیند، برای وی مقدّر شده بوده و حتی انتخاب از طریق استخاره نیز برای وی مقدّر بوده و تنها با استخاره از حالت دودلی خارج شده و همان مقدّر خود را انتخاب نموده است.
منابع:

ـ الخصال، محمّد بن علی بن الحسین (شیخ صدوق) (م 381 ق)، تصحیح و تعلیق: علی اکبر غفاری، قم: انتشارات اسلامی، 1403 ق. ـ الفصول المهمّة فی تألیف الامّة، سیّد شرف الدین. ـ الکافی، محمّد بن یعقوب الکلینی (م 329 ق)، تحقیق و تصحیح: علی اکبر غفاری، تهران: دار الکتب الاسلامیة، چاپ پنجم، 1363. ـ المجازات النبویّة، سیّد رضی (م 406 ق)، تحقیق: طه محمّد الزیتی، قم: منشورات مکتبة البصیرتی. ـ المحاسن، احمد بن محمّد بن خالد برقی (م 274 ق)، تحقیق: سیّد جلال الدین حسینی، تهران: دار الکتب الاسلامیة، 1370 ق. ـ النهایة فی غریب الحدیث، ابن اثیر، تحقیق: طاهر احمد الزاوی و محمود محمد الطناحی، قم: مؤسسة اسماعیلیان، چاپ چهارم، 1364. ـ بحار الأنوار، علامه مجلسی م 1111 ق، بیروت: مؤسسة الوفاء، چاپ دوم، 1403 ق. ـ تحف العقول، حسن بن علی بن شعبة الحرانی (م قرن 4 ق)، تحقیق: علی اکبر غفاری، قم: انتشارات اسلامی، چاپ دوم 1404 ق. ـ تهذیب الاحکام، محمد بن الحسن الطوسی (م 460 ق)، تحقیق: سیّد حسن الموسوی الخرسان، تهران: ناشر دار الکتب الاسلامیة، چاپ سوم، 1364. ـ ثواب الاعمال، محمّد بن علی بن الحسین (شیخ صدوق)، تحقیق: سیّد محمّد مهدی حسن الخرسان، قم: منشورات الشریف الرضی، چاپ دوم، 1368. ـ دعائم الاسلام، قاضی النعمان المغربی (م 363 ق)، تحقیق: آصف بن علی اصغر الفیضی، قاهره: دار المعارف، 1383 ق. ـ سنن ابن ماجه، محمد بن یزید القزوینی (م 273 ق)، تحقیق: محمّد فؤاد الباقی، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، چاپ اوّل، 1410 ق. ـ سنن ابی داود، سلیمان بن اشعث سجستانی (م 275 ق)، تحقیق: سعید محمّد اللحام، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، چاپ اوّل، 1410 ق. ـ صحیح بخاری، محمد بن اسماعیل بخاری (م 256 ق)، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، 1401 ق. ـ صحیفه سجادیه، امام زین العابدین علیه السلام، تحقیق: عبد الرحیم افشاری زنجانی، قم: انتشارات اسلامی، 1404 ق. ـ عدة الداعی، ابن فهد حلّی (م 841 ق)، تحقیق: احمد الموحدی القمی، قم: مکتبة الوجدانی. ـ عیون الحکم والمواعظ، علی بن محمّد اللیثی (م قرن 6 ق)، تحقیق: شیخ حسین حسینی بیرجندی، قم: دار الحدیث، چاپ اوّل. ـ فتح الابواب، سیّد بن طاووس (م 664 ق)، تحقیق: حامد الخفاف، بیروت: مؤسّسة آل البیت(ع) لاحیاء التراث، چاپ اوّل، 1409 ق. ـ کامل الزیارات، جعفر بن محمد بن قولویه (م 367 ق)، تحقیق: جواد قیومی، قم: مؤسسة نشر الفقاهة، چاپ اوّل، 1417 ق. ـ معجم مقاییس اللغة، ابو الحسین احمد بن فارس بن زکریا (م 395 ق)، تحقیق: عبد السلام محمّد هارون، مکتبة الأعلام الاسلامی، 1404 ق. ـ مکارم الأخلاق، حسن بن فضل طبرسی (م 548 ق)، منشورات الشریف الرضی، چاپ ششم، 1392 ق. ـ نهج البلاغه، گردآوری: سیّد رضی (م 406 ق)، تحقیق: محمّد عبده، قم: دار الذخائر، چاپ اوّل، 1370. ـ وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعة، محمّد بن الحسن الحر العاملی (م 1104 ق)، تحقیق و نشر: مؤسّسة آل البیت(ع) لاحیاء التراث، چاپ دوم، 1414 ق.
منبع:دوفصلنامه حدیث اندیشه شماره 8و9..





تاریخ : پنج شنبه 91/6/2 | 9:40 صبح | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()

 

تأثیر محیط شاد و مدیریت زمان مطالعه، بر بهبود وضعیت زندگی و پیشرفت تحصیلی دانشجویان

نویسنده : سمانه معتمد جهرمی

چکیده

مدیریت زمان (Time management) روشی جهت پایش و کنترل زمان است و احتیاج به مدیریت و بهره‌وری اثر بخش از زمان، در میان دانشجویان بیش از پیش احساس می‌شود. و هم‌چنین شاد بودن تأثیر به سزایی در برقراری مدیریت زمانی مفید، در زندگی دانشجویی دارد. یکی از جنبه‌های مؤثّر مدیرت زمان، کاهش استرس در زندگی است. کاهش سطح استرس، موجب بهبود سطح سلامت روحی و جسمی شده و برای موفّقیت تحصیلی دانشجویان لازم و ضروری است که گاهی با برقراری یک محیط شاد محقّق می‌شود. در این تحقیق، با استفاده از پرسش‌نامه‌‌های محقق‌ساخته (روا و پایا)، سعی گردید چگونگی مدیریت زمان مطالعه و هم‌چنین شادی و آرامش در زندگی، با میانگین معدل 150 نفر دانشجوی انتخابی از رشته‌های پزشکی و پرستاری دانشگاه علوم پزشکی جهرم، مقایسه و مورد بررسی قرار گرفت. پس از انجام تحقیق مشاهده شد که مدیریت زمان و بهره‌گیری از زندگی شاد، با پیشرفت تحصیلی رابطه مستقیم دارد. دانشجویانی که از معدل بالایی برخوردار بودند، همان کسانی بودند که نمره پرسش‌نامه آن‌ها بیشتر از بقیه بود. و در نهایت این نتیجه به دست آمد که با آگاهی دادن و آموزش مدیریت زمانی مطالعه و نحوه صحیح شاد بودن در زندگی دانشجویان، می‌توان موفّقیت تحصیلی آن‌ها را تضمین کرد و هم‌چنین دانشگاه با برنامه‌ریزی صحیح و منظّم در برنامه آموزشی و به کارگیری محیطی شاد در آموزش می‌تواند به پیشرفت تحصیلی آن‌ها کمک به سزایی نماید. دانشجویان موفّق، همان کسانی هستند که در مدیریت زندگی و تحصیل نیز موفّقند. کلید واژه‌ها: مدیریت زمان، مطالعه، شاد بودن، پیشرفت تحصیلی.

اهداف تحقیق

1. تعیین ارتباط میانگین نمره مدیریت زمان با میانگین نمره شادی در زندگی دانشجویی، برحسب رشته تحصیلی. 2. تعیین ارتباط مجموع میانگین نمره مدیریت زمان و شاد بودن در زندگی، با معدّل دانشجویان. 3. از نتایج این مقاله می‌توان در جهت نهادینه کردن مهارت عمل‌کرد مدیریت زمانی مطالعه و به کارگیری روش صحیح شاد بودن در زندگی و تأکید بیشتر آن به دانشجویان و هم‌چنین آموزش چگونگی داشتن یک مدیریت زمانی مفید قدم بر داشت.

مدیریت زمان

مدیریت زمان، مجموعه‌ای از مهارت‌هایی است که منجر به استفاده مؤثّر از زمان شده و از آن می‌توان در حوزه‌های مختلف، از جمله خانه، دانشگاه و محیط کار استفاده کرد (مدیریت و مهندسی ذهن برای دانشجویان پزشکی). نخستین مرحله مدیریت صحیح زمان، تشخیص کارهای مهم است (مدیریت زمان، عبد الحمید سروش). ترتیب انجام کارهای روزانه تأثیر چشمگیری بر روی کمیت و کیفیت آن‌چه که از زندگی به دست می‌آوریم، دارد. اکثر افراد به فرصت‌هایی که در هر روز کاری از دست می‌رود بی‌توجّهند (مدیریت زمان، تیم هیدل). با استفاده مؤثّر از زمان می‌توان، وظایف محوله را برنامه‌ریزی و الویت‌بندی کرد و فعالیت‌های انجام شده را فهرست نمود. 1 هم‌چنین باعث افزایش بصیرت افراد در استفاده از زمان شده 2 و در نتیجه تخمین مدّت زمان لازم جهت انجام کارها دقیق می‌شود و می‌توان با برنامه‌ریزی واقعی‌تر به نتایج بهتری دست یافت. 3 بنا بر این، مدیریت زمان، ساختاری جهت پایش خود محسوب می‌شود که بر اساس بازخورد دریافتی در حین انجام کارها می‌توان محدودیت‌های زمان را به حداقل رساند. 4 در احادیث معصومان علیهم السلام نیز لزوم استفاده از مدیریت زمان بارها تکرار گردیده است. نمونه‌ای از این احادیث، از امام علی علیه السلام بیان می‌گردد: 1. هرکس به آن‌چه مهم نیست بپردازد، کار مهم‌تر را از دست می‌دهد (میزان الحکمه، ج 11، ح 18296). 2. بدترین چیزی که آدمی وقت خود را مصرف آن سازد، کارهای زیادی (و بی‌حاصل) است (همان، ج 8 ، ح 14210). 3. فرصت‌ها زود از دست می‌روند و دیر باز می‌گردند (غرر الحکم، ج 2، ص 113). 4. فرصت‌ها هم‌چون ابر می‌گذرند پس هنگامی که فرصت نیکویی یافتید، از آن استفاده کنید (همان، 573). 5. لحظه‌ها، عمر را در می‌نوردند (همان، ج 1، ص 94). 6. شب و روز از تو چیزی می‌گیرند (عمر) پس تو نیز از آن‌ها بهره ببر (همان، ج 2، ص 667). 7. کسی که فرصت‌ها را غنیمت شمارد، از غصه‌ها ایمن گردد (همان، ص 275). 8. از دست دادن فرصت‌ها در وقت امکان، حماقت است (همان، ص 276). 9. فرصت‌ها ربودنی است، باید آن‌ها را غنیمت شمرد (همان، ص 273). مطالعه در سیره رسول اکرم صلی الله علیه و آله و ائمّه اطهار علیهم السلام نیز به خوبی بیان‌گر این حقیقت است که آن بزرگواران در تمامی امور خویش منظّم بوده و هر کار را دقیقاً به وقت خودش انجام می‌داده‌اند و از واگذاری امور به فردا به شدّت پرهیز می‌کرده‌اند. چنان چه امام علی علیه السلام در عهدنامه خود به مالک می‌فرماید: «کار هر روز را در همان روز به انجام برسان که هر روز را کاری است. بهترین وقت هر روز و بزرگ‌ترین بخش آن را مخصوص آن کن که به خدا بپردازی؛ هر چند که اگر در اوقات دیگر نیز نیّت پاک کنی و توده مردم از آن نیّت پاک در آرامش و آسایش باشند، همه آن اوقات در راه خدا به کار رفته است» ( نهج البلاغه، نامه 53). این نکته قابل توجّه است که موفّقیت، اتّفاقی به دست نمی‌آید بلکه به برنامه‌ریزی دقیق نیاز دارد. با توجّه به مشغله فکری بسیار زیاد دانشجویان و اهمیت ارزش زمان، لزوم مدیریت زمان بخصوص در محیط‌های آکادمیک و برای دانشجویان، از اهمیت بالایی برخوردار است. مدیریت زمان برای دانشجویان عامل مهمی برای موفّقیت محسوب شده و عدم مهارت و فقدان نگرش در این رابطه، باعث کاهش عمل‌کرد و بهره‌وری مراکز علمی خواهد شد (مقاله «تأثیر راه‌بردهای مدیریت زمان بر سلامت عمومی و موفّقیت تحصیلی دانشجویان»). 2یکی از روش‌هایی که توسّط مشاوران برای کاهش استرس در زمان تحصیلات دانشگاهی توصیه می‌شود مدیریت زمان مطالعه است. توانایی مدیریت زمان مطالعه علاوه برکاستن از استرس، پیامدهای مثبت دیگری را نیز به دنبال دارد که می‌توان به ارتقای سطح سلامت و توانایی فرآیند حلّ مسئله دانشجویان اشاره نمود (مقاله «چگونگی مدیریت زمان مطالعه دانشجویان در دانشگاه علوم پزشکی کرمان»؛ دو فصل‌نامه طبّ جنوب، ش 1، ص 76 ـ 84). در مطالعه‌ای که توسّط سارث و همکارانش تحت عنوان «اثر مدیریت زمان به عنوان یک استراتژی تطابقی جهت کاهش استرس در بین دانشجویان» انجام گرفت، مشخّص گردید که مدیریت زمان، بر پیامدهایی از قبیل عمل‌کرد دانشگاهی، توانایی حلّ مسئله و سلامتی دانشجویان تأثیر مثبت داشته است. 1 دانشجویان پزشکی در طول تحصیل با حجم بسیار متنوّعی از مطالب درسی روبه‌رو هستند که مطالعه آن نیازمند صرف زمان و داشتن برنامه درسی منظّم است (مقاله «مهارت‌ها و عادات مطالعه دانشجویان پزشکی زنجان»). بنا بر این، مدیریت زمان می‌تواند به عنوان روشی جهت پایش و کنترل زمان مطرح شود. احتیاج به مدیریت و بهره‌وری اثر بخش از زمان در میان دانشجویان بیش از پیش احساس می‌شود؛ چرا که یکی از جنبه‌های مؤثّر مدیریت زمان، کاهش استرس در زندگی است. کاهش سطح استرس، موجب بهبود سطح سلامت روحی و جسمی شده و برای موفقیت تحصیلی دانشجویان لازم و ضروری است.

شادی و شادمانی

سرور، حالت خوش و لذّت‌بخشی است که از علم و اطلاع به این که یکی از اهداف و آرزوها انجام یافته یا انجام خواهد یافت، به انسان دست می‌دهد. و غم و اندوه، حالت ناگوار و دردناکی است که از اطلاع بر انجام نشدن یکی از هدف‌ها و آرزوها به انسان دست می‌دهد. 2وقتی آدمی نیازهایش ارضا می شود و به چیزهای مورد علاقه اش دست می‌یابد، احساس و هیجانی در او پدید می‌آ ید که از آن به شادی و نشاط تعبیر می‌شود و با واژه‌هایی چون شادمانی، سرور، وجد، سرخوش، مسرّت، خوشی و خوشحالی هم معناست. شادی، زندگی را خوشایند می‌سازد و اشتیاق برای پرداختن به فعالیت‌های اجتماعی را آسان می‌نماید. ارسطو، پروراندن عالی‌ترین صفات و خصایص انسانی را شادمانی می‌داند. یعنی شادی تنها در لذّت‌های مادّی گذرا خلاصه نمی‌شود؛ ‌شادمانی واقعی در نزدیک شدن به هدف والای آفرینش و آراسته شدن به خصلت‌ها و خوی‌های انسانی و الهی است. به طور خلاصه می‌توان گفت: شادی، به طور مطلق امکان‌پذیر نیست و هر انسانی مطابق جهان‌بینی و اندیشه‌های خود اگر به چیزهای مورد علاقه‌اش برسد و از زندگی‌اش رضایت داشته باشد، در خود احساس شادی می‌کند که شادی نام دارد (خانواده موفّق و با نشاط، ص 20). یکی از ویژگی‌هایی که خداوند متعال در خلقت انسان به ودیعه نهاده است، ویژگی زیبایی‌جویی است. انسان فطرتاً زیبایی‌خواه است و از زیبایی‌ها لذّت می‌برد. به طور کلی، زیبایی و نشاط، ایجاد آرامش و شادابی در مخاطب می‌کند و آرامش روان و انبساط خاطر، زمینه فراگیری حضور فعّال و با نشاط دانشجو را در محیط تعلیم و تربیت مساعد می‌کند.

اهمیت شادی و تفریح در آموزه‌‌های دینی

دین اسلام که به همه ابعاد حیاتی انسان توجّه کرده و متناسب با نیازهای واقعی وی برنامه‌هایی را ارائه کرده است، در باره شادی و نشاط و عوامل نشاط‌انگیز که لازمه یک زندگی موفّق است، مواردی را به انسان معرّفی و توصیه می‌کند ( التحریر والتنویر، ج 20، ص 178). امام علی علیه السلام می‌فرماید: «شادی، باعث انبساط روح و ایجاد وجد و نشاط می‌شود» (همان، ج 20، ص180). سرگرمی‌های لذّت‌بخش و هدف‌دار، در کلام امام رضا علیه السلام این گونه وصف شده ‌است: «از لذائذ دنیوی نصیبی برای کام‌یابی خویش قرار دهید و خواهش‌های دل را از راه‌های مشروع بر آورید. مراقبت کنید که در این کار، به مردانگی و شرافت شما آسیب نرسد و دچار اسراف و تندروی نشوید. تفریح و سر‌گرمی‌های لذّت‌‌بخش، شما را در اداره زندگی یاری می‌کند و با کمک آن بهتر در امور دنیوی خویش موفّق خواهید شد» (بحار الأنوار، ج75، ص 321). رسول خدا صلی الله علیه و آله می‌فرماید: «هر که مؤمنی را شاد کند، مرا شاد کرده و هر که مرا شاد نماید، همانا خداوند را شاد نموده است» (همان، ص 322). در قرآن می‌خوانیم: «(ای رسول خدا!) به خلق بگو که شما باید منحصراً به فضل و رحمت خدا شادمان شوید (و به نزول قرآن مسرور باشید) که آن بهتر و مفیدتر از ثروتی است که برای خود اندوخته می‌کنید» (سوره یونس، آیه 58). از پیامبر صلی الله علیه و آله سؤال شد بهترین بندگان خدا چه کسانی هستند؟ فرمود: «آن‌هایی که وقتی نیکی می‌کنند خوشحال می‌شوند و زمانی که بدی کردند طلب استغفار می‌کنند» (میزان الحکمه، ج 2، ص 439). امام صادق علیه السلام فرمود: «شادی به سه خصلت است: وفاداری، رعایت حقوق دیگران و ایستادگی در گرفتاری‌ها و مشکلات (بحار الأنوار، ج 78، ص 237؛ میزان الحکمه، ج 4، ص 436). امام علی علیه السلام فرمود: باید شادی تو به خاطر آن چه برای آخرت انجام داده‌ای و حزن و غمت برای محرومیت از آن باشد» (میزان الحکمه، ج 4، ص 437؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 15،
ص 141، نامه 22). شادی، زمانی پسندیده است که در انسان تحوّلی ایجاد شود و انسان بتواند خطاهای گذشته خود را جبران کند، یعنی روزی که احساس کند خداوند گناهان گذشته او را بخشیده است. امام علی علیه السلام فرمود: «عید برای کسی است که بداند گناهانش بخشیده شده است» (میزان الحکمه، ج 7، ص 427). دسته دیگری از آیات قرآن، شادی را مذمّت نموده است؛ شادی‌های بیهوده‌ای را که بر اساس ضدّ ارزشهاست. در این جا به دو نمونه از آن‌ها اشاره می‌شود: 1. قرآن کریم در داستان «قارون» که فردی خودخواه و مغرور بود و شادی‌های مستانه داشت، از زبان قومش می‌فرماید: «به خاطر بیاور هنگامی که قوم قارون به او گفتند: این همه شادی مغرورانه مکن که خداوند شادی‌کنندگان مغرور را دوست نمی‌دارد» (سوره قصص، آیه 76). 2. قرآن کریم ضمن بیان عذاب‌های دوزخیان می‌فرماید: «این به خاطر آن است که به نا حق در زمین شادی می‌کردید و از روی غرور و مستی به خوشحالی می‌پرداختید» (سوره مؤمن، آیه 75). جالب این که در آخر آیه می‌فرماید: «بِما کُنتُم تَمرَحُونَ» که به معنای شادی به خاطر مطالب بی اساس، یا شدّت فرح، ... است که نوعاً سر از همه این مسائل در می‌آورد. بنا بر این، آن جا که از شادی مذمّت شده به جهت هم‌راه بودن شادی با گناه، غفلت و فساد است. برنامه‌ریزی برای شادمانه زیستن، کار بزرگ و دشواری است و تلاش کردن برای رسیدن به شادی و نشاط به این معناست که زحمت زندگی دشوار را به جان باید خرید. اگر فلسفه اصلی شما این باشد که عنان زندگی‌تان در دست شماست و با وجود تمام مشکلات پیش روی خود، می توانید با انتخاب‌های درست خویش، شادمان باشید، فرصت بی نظیری به دست خواهید آورد تا از زندگی لذّت ببرید. با جستجوی شادی و گشاده‌رویی تقریباً به فردی تبدیل خواهید شد که دیگران می‌توانند روابط سودمند و صمیمانه‌ای با شما داشته باشند. برخورداری از فرهنگ تفسیر مثبت وقایع روزمره زندگی، نگاه مثبت به محیط و اطرافیان و خلاصه اعتقاد به معنادار بودن حیات و این که حتی در رنج و سختی‌های زندگی هم نوعی دلیل و معنا وجود دارد، ‌می‌تواند سلامت هیجانی و نشاط ما را تأمین کند. دکتر الیس، از مشهورترین روان‌شناسان بالینی در جهان معتقد است که از جمله موانع اصلی یک زندگی پر نشاط و آرام، داشتن تصورّات نامعقول و افکار منفی و مخرّب است. باورهای منفی، موجب بروز احساسات و هیجانات منفی، نابسامانی مانند احساس گناه و ناشکیبائی در برابر مشکلات، ‌احساس ناکار آمدی، کمال‌گرایی افراطی، ‌انتظارات و توقّعات بی‌ جا، ‌عصبانیت و آزردگی شدید از اطرافیان و همکاران می‌شود که هر یک به نوبه خود می‌تواند مانعی برای شادی و نشاط باشد (مهارت‌های خوب زندگی کردن، ج2).
با توجّه به مطالب گفته شده تصمیم بر این شد که با استفاده از پرسش‌نامه‌ای محقّق ساخته، میزان مدیریت زمان و ارتباط آن با شاد زیستن و تأثیرش در زندگی بهتر و پیشرفت بیشتر، در بین دانشجویان سنجیده شود. گروه نمونه انتخابی، از دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی جهرم بود که نتایج به دست آمده محاسبه و مقایسه گردید و یک نتیجه‌گیری کلی به دست آمد که در ادامه به کارهای تحقیقی انجام شده و نتایج به دست آمده اشاره خواهد شد.

روش مطالعه

با استفاده از پرسش‌نامه‌های محقّق‌ساخته (الف، ب، ج)، که رَوایی (شایستگی) آنها با توجّه به متون علمی و استفاده از نقطه نظرات اساتید صاحب نظر مورد تأیید قرار گرفت، و پایایی آنها با انجام یک مطالعه مقدّماتی بر روی سی دانشجو بررسی شد و آلفای کرنباخ 80% تعیین گردید است، چگونگی مدیریت زمان مطالعه و هم‌چنین شادی و آرامش در زندگی 150نفر دانشجوی انتخابی از رشته‌های پزشکی 1 و پرستاری دانشگاه علوم پزشکی جهرم مورد بررسی قرار گرفت. میانگین کلّ نمرات افراد نیز از آموزش دانشگاه (در بهمن ماه 1388) کسب شد و در نهایت داده‌ها از طریق نرم‌افزار آماری spss و با استفاده از آمار توصیفی و آزمون‌های t و ANOVA و ضریب همبستگی پیرسون، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.

* نمونه پرسش‌نامه استفاده شده:

الف. پرسش‌نامه شخصی
دانشجوی گرامی لطفاً جاهای خالی را پر کرده و گزینه مورد نظر خود را با دقّت انتخاب کنید:
ب. پرسش‌نامه مدیریت
ج. پرسش‌نامه شادی
جدول داده‌ها: داده‌ها واردspss گردیده و نتایج به دست آمده به قرار زیر است:
-
1. نمره کل مدیریت زمان، از 30 نمره است.
تبدیل نمره از 20 نمره مدیریت زمان جهت وارد کردن به spss و مقایسه با دیگر فاکتورها: 20 × نمره مدیریت زمان 30
2. نمره کل پرسش‌نامه شادی، از 20 نمره است.

نتیجه‌گیری

در این پژوهش تلاش شد تا میزان مدیریت زمان و نقاط قوّت و ضعف آن و هم‌چنین میزان شاد بودن و به کارگیری شادی معقول و منطقی در جهت صحیح و نه افسار گسیخته در زندگی دانشجویی بررسی شود. هم‌چنین ارتباط این دو موضوع (مدیریت زمان و شادی در زندگی) با یک‌دیگر و تأثیر آن‌ها در پیشرفت تحصیلی دانشجویان در جامعه مورد مطالعه مورد دقت قرار گرفت تا معلوم شود با تقویت نقاط قوّت و کاستن از نقاط ضعف، ممکن است گامی در پیشبرد اهداف آموزشی و روان‌شناسی برداشته شود. در این تحقیق، مشاهده شد که مدیریت زمان و بهره‌گیری از زندگی در یک محیط شاد، با پیشرفت تحصیلی رابطه مستقیم دارد. دانشجویانی که از معدّل بالایی برخوردار بودند همان کسانی بودند که نمره پرسش‌نامه آن‌ها بیشتر از بقیه بود. در بین گروه‌های پزشکی انتخاب شده، نمره گروه‌های فیزیوپاتولوژی بیشتر از گروه‌های علوم پایه و بالینی مشاهده شد و با مقایسه نسبت به گروه‌های پرستاری، گروهای پزشکی علوم پایه و فیزیوپاتولوژی، نمره بالاتری داشتند و گروه بالینی نمره کمتری. لازم به ذکر است مقایسه بر طبق سؤالات پرسش‌نامه و معدّل دانشجو است. به علاوه به دست آمد که با آگاهی دادن و آموزش مدیریت زمانی مطالعه و نحوه صحیح شاد بودن در زندگی دانشجویان، می‌توان موفّقیت تحصیلی دانشجویان را تضمین کرد و هم‌چنین دانشگاه با برنامه‌ریزی صحیح و منظّم در کلاس‌بندی و برنامه آموزشی و به کارگیری محیطی شاد در آموزش می‌تواند به پیشرفت تحصیلی آن‌ها کمک به سزایی نماید. هم‌چنین در حاشیه مطالعه به نکته قابل توجّهی پی بردیم که اشاره کوتاهی به آن می‌شود: هر دانشجویی که علاقه‌مند به رشته خود بود و برنامه‌ریزی و نظم در کارها و درس خواندن داشت، پیشرفت تحصیلی بیشتری را به دست آورده بود و بدون اضطراب و استرس، به فعّالیت خلاقانه و درس خواندن مفید پردازد و در واقع از درس خواندن لذّت می‌برد. این موارد حدود شصت درصد کل دانشجویان نمونه انتخابی را به خود اختصاص می‌داد. یعنی حدود 120 نفر که با مصاحبه و صحبت با آن‌ها غیر از پرسش‌نامه‌ای که قبلاً داده شده بود، متوجّه شدیم اکثر آنها پیشینه تحصیلیشان حتی در دوران دبیرستان و کنکور نیز عالی‌تر از بقیه بوده است. یعنی در واقع، بهتر توانسته بودند با شرایط زندگی و محیط تطابق پیدا کنند و یک مدیریت زمانی خوب برای درس خواندن و حتی زندگی روزمره خود داشته باشند.
منابع:

ـ التحریر و التنویر. ـ بحار الأنوار، محمد باقر مجلسی، المکتبة الاسلامیه، تهران، چاپ سوّم، 1403. ـ تأثیر راه‌بردهای مدیریت زمان بر سلامت عمومی و موفقیت تحصیلی دانشجویان، دکتر منصور بیرامی، مجموعه مقالات چهارمین سمینار سراسری بهداشت روانی دانشجویان، دانشگاه شیراز، 1خرداد 1387. ـ تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و همکاران، دار الکتب الاسلامیه، تهران، چاپ سوّم، 1372. ـ چگونگی مدیریت زمان مطالعه دانشجویان در دانشگاه علوم پزشکی کرمان در سال 1385، علی راوری، دکتر فاطمه الحانی، دکتر منیره انوشه، طیبه میزایی خلیل‌آبادی. ـ خانواده موفّق و با نشاط، زهرا رحیمی یگانه، پیام نور، 1386. ـ دو فصل‌نامه طبّ جنوب، س 11، ش 1 (شهریور 1387)، ص 76 ـ 84، ـ غرر الحکم و درر الکلم، آمُری تمیمی، انتشارات دانشگاه تهران، 1360. ـ مدیریت زمان، تیم هیدل، مترجم: شفیع الهی، نشر سارگل، 1383. ـ مدیریت زمان، عبد الحمید سروش، مؤسّسه تحقیقات و آموزش کدیریت (وابسته به وزارت نیرو)، 1376. ـ مدیریت و مهندسی ذهن برای دانشجویان پزشکی، دکتر حمید محمد جعفری، دکتر کورش وحید شاهی، دکتر میترا محمودی، دکتر نیکو پروین نژاد، دکتر مهدی آهنگری، انتشارات گرانمایه، 1388. ـ مهارت‌ها و عادات مطالعه دانشجویان پزشکی زنجان، دکتر عباس علی‌نوریان، دکتر سید نوریان موسوی‌نسب، دکتر آرزو فهری، دکتر احمد محمّدزاده، 1385. ـ مهارت‌های خوب زندگی کردن، حسن علم الهدایی، دانشگاه فردوسی، چاپ اوّل، 1386، ج 2. ـ میزان الحکمه، محمّد محمّدی ری‌شهری، مکتب الاعلام الاسلامی، چاپ اول، 1363. ـ نهج البلاغه، سید رضی، ترجمه: محمّد دشتی، نشر امام علی علیه السلام، چاپ دوم، 1369. - Fox ML ,Dwyer DJ. Stressful jub demands and worker health: an investigation of effects of self-monitoring.J Appl Soc Psychol 1996;24:123-9. - Fransis-Smythe JA, Robertson IT.on the relationship between time management and time estimation. Brit J of Psychol 1999;90: 333-47. - Lahmaers A,Zulauf C.Factors associated with academic time use and - academic performance of college students: Arecursive approach.J Cool Stud Dev 2000 ; 41:544-56.
Macan , TH.Time-management training effect on time behaviors, attitudes, and job performance.JPsychol 1996;130:226-36-105. - Nonis SA,Hudson GI,Logan LB,et al.Influence of perceived control over tome on college student stress and stress-related outcomes.Res Higher Educ 1998;39:587-605. - http://academic.cuesta.edu/acasupp/AS/204. - http://www.bazyab.ir –
منبع:دوفصلنامه حدیث اندیشه شماره 8و9..

 





تاریخ : پنج شنبه 91/6/2 | 9:38 صبح | نویسنده : مهندس سجاد شفیعی | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.